گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مجمر نویسه گردانی: MJMR مجمر. [ م ِ م َ ] (اِخ ) نام شکل سیزدهم از پانزده اشکال جنوبی ۞ ، کواکبش هفت است . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به مجمره شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی مجمر مجمر. [ م ِ م َ ] (ع اِ) آتشدان و تفکده و منقل و ظرفی که در آن زغال افروخته گذارند. (ناظم الاطباء). آنچه در آن زگال افروزند. (غیاث ) (آنندر... مجمر مجمر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) عودسوزنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که می اندازد بوی خوش را در آتش . (ناظم الاطباء). || کسی که بخور می دهد ... مجمر مجمر. [ م ُ م َ ] (ع اِ) عودسوز. || عود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص ) آماده کردن آتش را. (از منتهی الارب ): اجمر النار مجمراً؛ آ... مجمر مجمر. [ م ُ م َ / م ُ م ِ ] (ع ص ) حافر مجمر؛ سم سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مجمر مجمر. [ م ُ ج َم ْ م ِ ] (ع ص ) برنده ٔ پیه خرمابن را گویند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). کسی که می بردپیه خرمابن را. (ناظم ال... مجمر مجمر. [ م ُ م ِ ] (اِخ ) لقب نعیم ، بدان جهت که در مسجد آن حضرت (ص ) عود می سوخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ابوعبداﷲ نعیم ... مولای عمرخطاب... مجمر مجمر. [ م ِ م َ ] (اِخ ) حسین طباطبائی ملقب به مجتهد الشعرا و متخلص به مجمر از سادات اصفهان بود. در آغاز شباب به تهران آمد و به یاری نشاط... حسین مجمر حسین مجمر. [ ح ُ س َ ن ِ م ِ م َ ] (اِخ ) اصفهانی . رجوع به مجمر اصفهانی شود. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود