محکمة
نویسه گردانی:
MḤKM
محکمة. [ م َ ک َ م َ ](ع اِ) داوری خانه . (منتهی الارب ). رجوع به محکمه شود. || جای فرمان . (یادداشت مرحوم دهخدا).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
محکمة. [ م ُ ک َ م َ ] (ع ص ) تأنیث محکم . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به محکم شود.- آیات محکمه ؛ آیات محکمات . آیاتی که یک معنی را مح...
محکمة. [ م ُ ح َک ْ ک ِ م َ ] (ع ص ) مونث مُحَکِّم . رجوع به محکم شود.
محکمة. [ م ُ ح َک ْ ک ِ م َ ] (اِخ ) خوارج . آنان را از آنروی محکمه خوانند که انکار امر حکمین کردند بگفتارشان لاحکم الاﷲ. قائلین به «لاحکم .....
محکمه . [ م َ ک َ م َ ] (ع اِ) محکمة. جای حکم کردن قاضی . (غیاث ) (آنندراج ). دیوان خانه . محل قضاوت . سرای قاضی . عدالتخانه . داوری خانه . جای ...
محکمه پسند. [ م َ ک َ م َ / م ِ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) آنچه قابل قبول و پذیرش در محکمه باشد. نوشته و گفته ای که متکی بر موازین قانونی باشد...
شاگرد محکمه . [ گ ِ دِ م َ ک َ م َ / م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پادو محکمه . || سخت مکار و محتال . (یادداشت مؤلف ).