اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

محمر

نویسه گردانی: MḤMR
محمر. [ م َ م َ ] (اِخ ) زمینی است نزدیک مکه . ناحیه ای است میان مرو علاف از منازل خزاعه و به گفته ٔحذیفه دهی است میان علاف و مر. (از معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
محمر. [ م ِ م َ ] (ع اِ) اسب پالانی . (مهذب الاسماء) (ازمنتهی الارب ). مُحَمَّر. (از اقرب الموارد). یحمور. فرس هجین . (یادداشت مرحوم دهخدا). اسب ...
محمر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) ناقه ای که بچه از شکمش بیرون نیاید تا آنکه بمیرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مُحْمَرّ. مُحْمِرّ.
محمر. [ م ُ م َرر / م ُ م ِرر ] (ع ص ) ناقه که بچه از شکمش بیرون نیاید تا بمیرد. (از اقرب الموارد). مُحمِر.
محمر. [ م ُ ح َم ْ م ِ] (ع ص ) سرخ کننده . (یادداشت مرحوم دهخدا). || نزد اطبا دارویی است که خون لطیف را به سوی پوست بدن آدمی کشاند کشید...
محمر. [ م ُ ح َم ْ م َ ](ع ص ) سرخ کرده شده . (یادداشت مرحوم دهخدا). سرخ . (ناظم الاطباء). || کسی که به وی «یا حمار» گفته شده باشد. (ناظم ا...
محمر. [ م ُ ح َم ْ م ِ] (اِخ ) یکی از محمره ٔ خرمیه که مخالفان مبیضه اند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به محمرة شود.
مهمر. [ م ِ م َ ] (ع ص ) مردبسیارگوی . مهمار. (منتهی الارب ). بیهوده گوی . پرگو.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.