اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مد

نویسه گردانی: MD
مد. [ م ُدد ] (ع اِ) مد، پری دو کف است از طعام . (رساله ٔ اوزان و مقادیر مقریزی ). پیمانه ٔ یک منی .(زمخشری از یادداشت مؤلف ). قسمی پیمانه است و اصلش اینکه شخص دو [ کف ] دستش را بازکند و آن را از طعامی پر کند. ج ، امداد، مداد، مُدَد، مِدَد، مَدَدَة است . و در مورد وزن هر مد شش قول است که با حساب اعشاری بدین شرح است : قول نخست : هر مد برابر یک رطل و ربع رطل 90مثقالی است معادل با 386/602 گرام . قول دوم :هر مد برابر یک و ربع رطل 91مثقالی و معادل 390/897گرام است . قول سوم : هر مد یک رطل و ثلث رطل 90مثقالی و معادل 412/563 گرام است . قول چهارم : هر مد یک رطل و ثلث رطل 91مثقالی و معادل 416/858 گرام است . قول پنجم : هر مد دو رطل 90مثقالی معادل 618/562 گرام است . قول ششم : در مذهب امامیه هر مد 202/5 مثقال و معادل 694/883 گرام است . در مذهب فقیه حلی [ علامه ] و شیخ جعفر کاشف الغطاء هر مد 204 و سه ربع مثقال و معادل 694/883 گرام است . (از متن اللغة) : رسول فرمود که من از عراق و اهل آن و درهمش و قفیزش منع کردم و از شام دینارش و مدش وضع کردم و به ترک آن بگفتم . (تاریخ قم ص 183) ۞ .
- مد نبی ؛ سه کیلجه ؛ یعنی صاعی و نیم باشد. (یادداشت مؤلف ). مد نبی ، چار یک صاع است . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
مد. [ م َدد ] (ع مص ) کشیدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 78) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). طولانی کردن و کشیدن حرف را. (از اقرب الموارد)....
مد.[ م َ ] (اِ) تار و سیم . || پل . (ناظم الاطباء)؟ || نام روز ششم از هر ماه شمسی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) ۞ .
مد. [ م َ ] (پسوند) مَذ. مزید مؤخر است در کلمات فریومد و سپندارمد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مَذ شود.
مد. [ م ُ] (فرانسوی ، اِ) ۞ روش و طریقه ٔ موقت که طبق ذوق و سلیقه ٔ اهل زمان طرز زندگی و لباس پوشیدن و غیره را تنظیم کند. باب . باب روز...
مد. [ م ُ ] (اِخ ) قریه ای از خره بهار خال در قاینات . (یادداشت مؤلف ).
حرف مد. [ ح َ ف ِ م َدد ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف عله است هنگامی که ساکن باشد و حرکت حرف پیش از آن هم جنس وی باشد، پس هر حرف مد ح...
حروف مد. [ ح ُ ف ِ م َدد ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف مد شود.
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: ویاپیک (ویاپ از سنسکریت: وْیَپِکش vyapeksh= توجه + پسوند مفعولی یک)، پَریکْشیک (از سنسکریت پریکش= توج...
مد نظر : چشم انداز. [ چ َ / چ ِ اَ ] (اِمرکب ) منظر و مد بصر. (ناظم الاطباء). منظره ٔ وسیع باصفا. (فرهنگ نظام ). چشم افکن . منظره . دورنما. رجوع به چش...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.