اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مذی

نویسه گردانی: MḎY
مذی . [ م َذْی ْ ] (ع اِ)رطوبت است که در غلبه ٔ شهوت ظاهر می شود. (غیاث اللغات ). آب نشاط. (زمخشری ) (مهذب الاسماء) (دستورالاخوان ). آب مرد که وقت ملاعبت برآید. (آنندراج ) (منتهی الارب ). آب لزج رقیقی که به هنگام عشقبازی خارج شود و رنگش به سفیدی زند و فقها در وجوب یا عدم وجوب غسل در مورد نزول این آب اختلاف دارند. مَذی ّ. (از متن اللغة).مَذی (ناظم الاطباء). مذی مردان را باشد، چنانکه قذی زنان را. ۞ (یادداشت مؤلف ). آبی که به وقت ملاعبه در کسی که آرزوی آرامش دارد بیرون ترابد. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ، از یادداشت مؤلف ). || آب که از دهانه ٔ کاریز و حوض به دررود. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).مَذّی . (از متن اللغة). || ج ِ مَذیَّة. (از متن اللغة). رجوع به مذیة شود. || (مص ) به چراگاه گذاشتن اسب را. (از منتهی الارب ). به چرا فرستادن اسب را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). مذاء. (متن اللغة). || مذی آوردن مرد. (از منتهی الارب ). آب نشاط خارج شدن از نر. (از متن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
حافظ مزی . [ ف ِ ظِ م ِزْ زی ] (اِخ ) یوسف بن عبدالرحمان بن یوسف القضاعی الکلبی ، ابی الحجاج دمشقی مزّی . محدثی در دیار شام . مولد وی بسال 6...
دانش مزی . [ ن ِ م َ ] (حامص مرکب ) مزیدن دانش . تحصیل دانش . آموختن علم . منظور دانشوریست چه مزیدن مکیدنست ، گویا او از دانش پرورده شده است...
مضی ما مضی . [ م َ ضا م َ ضا ] (ع جمله ٔ فعلیه ) گذشت آنچه گذشت . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گذشته گذشت : معهذا مضی ما مضی اگربارو خ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.