مرخم
نویسه گردانی:
MRḴM
مرخم . [ م ُ خ ِ ] (ع ص ) ماکیان بیضه در زیر بال گرفته . (منتهی الارب ). راخم . مرخمة. (متن اللغة). نعت فاعلی است از ارخام . رجوع به ارخام شود.
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
مرخم . [ م ُ رَخ ْ خ َ ] (ع ص ) دم بریده . (از اقرب الموارد). نعت مفعولی است از ترخیم ۞ . رجوع به ترخیم شود. || در دستور زبان ، کلمه ٔ مرخم ...
مرخم . [ م ُ رَخ ْ خ ِ ] (ع ص ) نرم کننده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ترخیم . رجوع به ترخیم شود. || سخن گوی خوش نما. (ناظم الاطباء). ...