مزل
نویسه گردانی:
MZL
مزل . [ م َ زِل ل ] (ع مص ) بلغزیدن قدم . (تاج المصادر بیهقی ). مزلة. رجوع به مزلة شود.
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
مزل . [ م ُ زِل ل ] (ع ص ) لغزاننده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
مزل . [ م َ زَل ل ] (از ع ، اِ) مزلة. رجوع به مزلة شود.
مضل . [ م ُ ض ِل ل ] (ع ص ) ضائع گرداننده . (آنندراج ). آن که سبب میشود یا روامیدارد گمراهی کسی را و اغواکننده و گمراه کننده و گم کننده . (نا...
مضل .[ م َ ض َل ل ] (ع اِ) زمینی که مردم در آنجا گمراه شوند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). آنجا که مردم در آن گمراه شوند. (از المنجد). ...
مظل . [ م ِ ظَل ل ] (ع اِ) سایبان . (غیاث ) (آنندراج ).
مذل . [ م َ ] (ع ص ) رجل مذل النفس و الید؛ جوانمرد. (منتهی الارب )؛ سمح . (اقرب الموارد) (از متن اللغة). رجوع به مَذِل شود. || (مص ) بی تابی ...
مذل . [ م َ ذَ ] (ع مص ) به ستوه آمدن . بی آرام گردیدن . تنگدل شدن . ۞ (از منتهی الارب ). قلق . ضجر. مَذل . مذال . (از متن اللغة). رجوع به م...
مذل . [ م َ ذِ ] (ع ص ) مرد تنگدل به ستوه آمده ٔ بی آرام . (از منتهی الارب ). قلق . ضجور. (اقرب الموارد) (از متن اللغة). مذیل . (متن اللغة). || ...
مذل . [ م ِ ] (ع ص ) مرد خردجثه ٔ کم گوشت . (منتهی الارب ). صغیرالجثه قلیل اللحم . (متن اللغة).
مذل . [ م ُ ذِل ل ] ۞ (ع ص ) خواردارنده . (منتهی الارب ). خوارکننده . (مهذب الاسماء). نعت فاعلی از اِذْلال . ذلیل کننده . خواری دهنده . مقابل ...