اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مزوری

نویسه گردانی: MZWRY
مزوری . [ م ُ زَوْ وِ ] (حامص ) تزویر و ریا و مکر و فریب و غدر. حالت و چگونگی مزور بودن :
دور باش از مزوری که به مکر
دام قرطاس دارد و انقاس .

ناصرخسرو.


خنجر گندنائیت ۞ هم به کدوی مغز او
میدهدش مزوری تا رهد از مزوری .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 431).


نحسی که داشت چون مه نخشب مزوری
از لاف آفتابی او خلق باز رست .

خاقانی .


رجوع به مزورشود.
- مزوری کردن ؛ تزویر و ریا و مکر کردن . فریب دادن . غدر و حیله کردن . مزورگری کردن :
هردم مزوری کنم از هر سخن چه سود
بیمار اوست چند نماید مزورم .

عطار.


و رجوع به مزورگری کردن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مزوری . [ م ُ ] (اِ) مرداسنگ . (ناظم الاطباء). مُرتَک . (شعوری ). رجوع به مرداسنگ و مرتک شود.
مزوری . [ م ُ زَوْ وَ] (حامص ) حالت و چگونگی مزوَّر. رجوع به مزور شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.