اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مستعمل

نویسه گردانی: MSTʽML
مستعمل . [ م ُ ت َ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استعمال . به کارداشته . (منتهی الارب ). به کاررفته . (اقرب الموارد). کار داشته . به کاربرده شده :
تو در این مستعملی نی عاملی
ز آنکه محمول منی نی حاملی .

مولوی (مثنوی ).


و رجوع به استعمال شود. || سخن مستعمل ؛ ضد مهمل . (منتهی الارب ). لفظ که معنی دارد و متداول است . لفظ که معنی دارد چون دست و زید که لفظ مستعمل است مقابل لفظ مهمل چون نست و دَیز. (یادداشت مرحوم دهخدا). || ماء مستعمل ؛ آبی که برای طهارت به کار رفته است . غساله ٔ متطهر. (مفاتیح العلوم ). || مجازاً، کهنه . نیم دار چون جامه ٔ دست دوم . نیمداشت .
- مستعمل خر ؛ اسقاطخر. که اجناس کهنه و فرسوده و نیمدار خرد.
- مستعمل فروش ؛ اسقاطفروش . کهنه فروش .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
مستعمل . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعمال . به کاردارنده . استعمال کننده . عمل کننده . (اقرب الموارد). رجوع به استعمال شود.
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ژنده žende، سخش saxŝ، رگوک roguk، فرغیش farqiŝ، داغینه dāqine (دری) رتک retek (خراسانی) آلیق (بختیاری). ***فانکو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.