اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مستقل

نویسه گردانی: MSTQL
مستقل . [ م ُ ت َ ق ِل ل ] (ع ص ) نعت فاعلی از استقلال . بردارنده و حمل کننده چیزی را و آن مأخوذ از «قلة» است به معنی بالاترین قسمت هر چیزی . (از اقرب الموارد). || اندک شمارنده چیزی را. || طائر بلند برآمده . || قوم رونده و کوچ کننده . || لرزه گرفته . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مستبد در رأی و نظر خویش . || والی که در کار ولایت و حکومت کردن تنها باشد و کسی را در آن شریک نکند. (از اقرب الموارد). || تنها به کاری استاده شونده . (غیاث ) (آنندراج ). || محکم و پابرجا. (غیاث ). چیز استوار و قائم بنفس خود که محتاج به دیگری نباشد. (ناظم الاطباء).
- فکر مستقل داشتن ؛ مقلد نبودن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مستقل مزاج ؛ ثابت قدم و بردبار. (ناظم الاطباء). || صاحب استقلال . (غیاث ). || به معنی زن منکوحه . نظر به اینکه مستقل خانه است . (از آنندراج ) (از غیاث ) :
غم مخور مستقل ۞ خانه سلامت باشد
که از او بهره ترا تا به قیامت باشد.

شفائی (از آنندراج ).


- مستقل ناموس ؛ زن منکوحه و عقدی . (ناظم الاطباء).
|| (اِ) هر آنچه از آن انتفاع گیرند. (از آنندراج ). رجوع به معنی بعد شود. || در استعمال فارسیان ، دکانهای زیرخانه که مالک از کرایه ٔ آن منتفع شود.(غیاث ) (از آنندراج ). اما در این معنی تحریر غلطی از مستغل است . رجوع به مستغل و مستقلات و مستغلات شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: وشکار veŝkār (سغدی) نالیک nālik (پشتو: nāliki) ناوابسته (دری) ***فانکو آدینات 09163657861
نیمه مستقل . [ م َ / م ِ م ُ ت َ ق ِل ل ] (ص مرکب ) شخص یا کشوری که تا حدی استقلال دارد ولی نه کاملاً. (فرهنگ فارسی معین ). مملکتی که به ...
مستغل . [ م ُ ت َ غ ِل ل ] (ع ص ) نعت فاعلی از استغلال . غله آوردن خواهنده . || مزدوری گیرنده کسی راو او را بر کشانیدن غله دارنده . (از م...
مستغل . [ م ُ ت َغ َل ل ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی و اسم مکان از استغلال .ملک و جایی که غله خیز باشد و غله در آن حاصل گردد. (ناظم الاطباء). ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.