اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مسرة

نویسه گردانی: MSR
مسرة. [م ِ س َرْ رَ ] (ع اِ) آلت راز، و آن ماشور باشد یک سر آن در دهان گوینده و یک سر آن در گوش شنونده . (منتهی الارب ) (از صراح ). آلتی است توخالی چون طومار که در آن راز گویند. (از اقرب الموارد). این کلمه را بجای تلفن می توان به کار برد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
مسرة. [ م َ س َرْ رَ ](ع مص ) سرور. (منتهی الارب ). شاد کردن کسی را. (از اقرب الموارد). شادمانه کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (د...
مسرة. [ م َ س َرْ رَ ] (ع اِ) اطراف ریاحین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، مَسارّ. (اقرب الموارد).
جرجی مسرة. [ ج ُ م َ ؟ ] (اِخ ) ابن اسیریدون نقولابن مسرة. از مسیحیان ارتودکس و مطران بود. او راست : 1 - الانوار فی الاسرار. 2 - تاریخ الانشقا...
مسرح . [ م َ رَ ] (ع اِ) چراگاه . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). مرعی . (اقرب الموارد). ج ، مَسارح . (منتهی الارب ) : می رهم زین چار میخ ...
مسرح . [ م ِ رَ ] (ع اِ) شانه . (منتهی الارب ). مشط. ج ، مسارح . (اقرب الموارد).
مسرح . [ م ُ س َرْ رَ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسریح . رجوع به تسریح شود.
مصرة. [ م َ ص َرْ رَ ] (ع اِ) مجرای بول . || مجاری تحت شکم . (ناظم الاطباء).
مصرة. [ م ُ ص ِرْ رَ ] (ع ص ) ناقه ای که شیر ندهد. (منتهی الارب ). ماده شتری که شیر ندهد. (ناظم الاطباء).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مصرح . [ م ُ ص َرْ رَ ] (ع ص ) آشکارکرده . هویدا. آشکار. روشن . فاش . بی پرده . صریح . بصراحت . (یادداشت مؤلف ) : امیر را آگاه کردند و مصرح بگفت...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.