مشاهد
نویسه گردانی:
MŠAHD
مشاهد. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) بیننده و معاینه کننده . (آنندراج ). آن که می بیند و می نگرد و مشاهده می کند و ناظر. (ناظم الاطباء). گواه . ج ، شواهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و امیرک را با خویشتن برد تا مشاهدحال باشد و گواه وی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 352). اگر در ضمان سلامت به درگاه عالی رسید اینجا مشاهد حال بوده است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 327). رسول بیاوردند تا مشاهد حال بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 291).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
مشاهد. [ م ُ هََ ] (ع ص ) دیده شده . گواهی داده شده . نگاه کرده . نگریسته . (از ناظم الاطباء).
مشاهد. [ م َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ مشهد به معنی جای حاضر آمدن مردمان . (آنندراج ) (از محیط المحیط). ج ِ مَشْهَد و مَشهدة. (ناظم الاطباء) : من هرگز ت...
مشاهد. [ م َ هَِ ] (ع اِ) شهادتگاه ها. قبرستان شهیدان . (از ناظم الاطباء). ج ِ مَشهد.- مشاهد شریفه ؛ قبر مطهر منور آن حضرت و قبور ائمه ٔ اطهار ...