مشطی
نویسه گردانی:
MŠṬY
مشطی . [ م ُ طی ی ] (ع ص نسبی ) شانه گر و شانه فروش . ج ، مشطیون . (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
مشطی . [ م ُ ] (ع اِ) در فارسنامه به معنی نوعی از جامه آمده است : و از آن ناحیت [ فهرج ] ابریشم خیزد از آنچ درخت توت بسیار باشد و جامه ...
مشتی . [ م ِ ] ۞(اِ) نوعی از حریر خام باشد که آن را به غایت نازک ولطیف ببافند. (جهانگیری ). نوعی از جامه ٔ لطیف و حریر نازک باشد. (برهان )....
مشتی . [ م َ تا ] (ع اِ) خانه ٔ زمستانی ، مقابل مصیف و مربع. موضعی که زمستان آنجا گذارند. قشلاق . گرمسیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مشتی . [ م َ ] (ص نسبی ، اِ) ۞ مخفف و محرف «مَشهدی » است . در قدیم مردان جاافتاده را مشتی لقب می دادند و کسی که به زیارت مشهد رضا (ع ) م...
مشتی گری . [ م َ گ َ ] (حامص مرکب ) مخفف مشهدی گری . لوطی گری . عمل نمودن غنای خود به دیگران با پوشیدن جامه های باب وقت و یا بخشیدن یا خرج...
جوجه مشتی . [ جو ج َ / ج ِ م َ ] (اِ مرکب ) مشتی که هنوز سخت جوان است .. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
داش مشتی . [ م َ ] (اِ مرکب ) (مخفف داداش مشهدی ) در تداول عامه دسته ای از مردم باشند با صفاتی خاص چون : حمیت ، شجاعت ، زورگویی ، تفوق طلبی ،...