مص 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        MṢ 
    
							
    
								
        مص . [ م َص ص  ] (ع  مص ) مکیدن . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء) (تاج  المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (دهار). امتصاص . (المصادر زوزنی ) (غیاث ). مک . به  خود کشیدن . (یادداشت  مؤلف ). عبارت  است  از عمل  مخصوص  لب  در کشیدن  اشیاء بسوی  داخل  دهان . (از تعریفات  جرجانی ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سگ مس آباد. [  ] (اِخ ) دهی  جزء دهستان  خرقان  شرقی  بخش  آوج  شهرستان  قزوین . دارای  1172 تن  سکنه  است . آب  آن  از رودخانه  کلنجین  و محصول  آن  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        مس مس  کردن . [ م ِ م ِ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) (اصطلاح  عامیانه ) با نهایت  کاهلی  کاری  را انجام  دادن . به  کندی  و بطءکاری  را ورزیدن . تل تل  کردن ....
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        مس جوش  کردن . [ م ِ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) با مس  مذاب  لحیم  کردن . با مس  لحیم  کردن . پیوستن  دو جزء مسین  بواسطه ٔ مس  نه  قلعی  و چیزهای  دیگر. (ی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چشمه ٔ مس  روان . [ چ َ / چ ِ م َ /م ِ ی ِ م ِ س ِ رَ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) عین  القطر.(حکمت  اشراق  سهروردی ). حکمت : و در حکم  من  بود چشمه ٔمس...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صیقل  مس  آفرینش . [ ص َ / ص ِ ق َ ل ِ م ِ س ِ ف َ ن ِ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) کنایه  از آفتاب  عالمتاب  است  و صیقل  مسیر آفرینش  و صیقل مصر آفری...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تا چُس بهمِس خوردن= بهمحض، بهمجرد. اصطلاحی در زبان مردم که کار حرف اضافهی مرکب یا قید مرکب (بدون فاصله، متصل، بیدرنگ) را میکند: بهمحض وقوع یک ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        مس(II) سولفات
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
مس(II) سولفات
بلورهای مس(II) سولفات4 · 5H2O	تصویر مس(II) سولفات پنتوهیدرات پودر شده
Ball-and-stick mode...