گفتگو درباره واژه گزارش تخلف معسر نویسه گردانی: MʽSR معسر. [ م ُ ع َس ْ س َ ] (ع ص ) دشوار. (غیاث ) (آنندراج ) : آن میسر نبود اندر عاقبت نام او باشد معسر عاقبت تو معسر از میسر بازدان عاقبت بنگر جمال این وآن . مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 12).و رجوع به تعسیر شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی معسر معسر. [ م ُ س ِ ] (ع ص ) درویش . (دهار).درویش تنگدست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دست تنگ . آنکه در تنگی است . آنکه در سختی اس... معسر معسر. [ م ِ س َ ] (ع ص ) مرد تنگ گیر غریم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مردی که برغریم تنگ گیرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معصر معصر. [ م ِ ص َ ] (ع اِ) آنچه در آن شیره ٔ انگور فشارند به فارسی چرخشت گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چرخشت و ظرفی که در آن انگور فشارند... معصر معصر. [ م َ ص َ ] (ع اِ) رجل کریم المعصر؛ مرد کریم وقت سؤال از وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معصر معصر. [ م ُ ص ِ ] (ع ص ) به جای زنان رسیده . (مهذب الاسماء). دختری که به رسیدگی وحیض نزدیک باشد. ج ، مَعاصِر، معاصیر. (منتهی الارب ) (از آ... معصر معصر. [ م ُ ع َص ْص َ ] (ع اِ) جای پناه و جای رهایی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پناهگاه و ملجاء. (ناظم الاطباء). مآثر مآثر. [ م َ ث ِ ] (ع اِ) ج ِ مَأثَرَة و مَأثُرَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). آثار و نشانهای نیک و کارهای پسندیده . (آنندرا... مآصر مآصر. [ م َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ مَأصِر و مَأصَر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و عامه آن را معاصر،به عین خوانند. (منتهی الارب ). رجوع به مأ... ماصر ماصر. [ ص ِ ] (ع ص ) ناقه ای که شیر او کم کم و به درنگ برآید. ج ، مصار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناقة و شاة ماصر، شتر و گوسپندی که شیر ازپس... مأثر مأثر. [ م َءْ ث َ ] (ع اِ) اثر : کیمیایی که از او یک مأثری بر دخان افتاد گشت او اختری .مولوی . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود