معلی
نویسه گردانی:
MʽLY
معلی . [ م ُ ع َل ْ لا ] (ع ص ) بلند. (آنندراج ). بلندکرده و برافراشته . بلند و رفیع. معلا. (ناظم الاطباء). و رجوع به معلا شود. || بزرگ . (آنندراج ).بزرگ و بزرگ کرده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). بزرگ قدر: کربلای معلی . || (اِ) هفتم از تیر قمار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیر هفتم قمار. (مهذب الاسماء). نام تیر هفتم از تیرهای قمار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تیر قمار که حصه ٔ صاحبش از همه زائد است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : او در میان ایشان همچو تیر معلی است در میان تیرهای قمار و همچو بالهای پیشین ، در میان بالهای مرغان . (تاریخ قم ص 9). || پای افشار جولاهه . (مهذب الاسماء). || نزد بلغا آن است که در تمام بیت سر کلمات را حرفی معین بیاورند اگرچه در بعضی منشآت چندگان کلمات کسی را بر این نوع افتاده باشد چون شاعر را قصد صنعت نبود گویی که نگفته است و دلیل بر عدم قصد که در همه ٔ بیت نیاورده است . مثال : شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی . و این صنعت از مخترعات صاحب جامع الصنایع است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
واژه های همانند
۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مالی . (اِخ ) ۞ جمهوری مالی یکی از کشورهای غربی افریقاست که شامل سرزمین سودان قدیم فرانسه است و در حدود 1204000 کیلومتر مربع وسعت و 50...
مالی ٔ. [ ل ِءْ ] (ع ص ) پرکننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مالی شود.
مالی. "همجنسگرای زن" (لزبین Lesbian )، زنی که گرایش و پیوند جنسی به همگون خود داشته باشد. زنی که دلدار و یا دلداده زنی دیگر باشد. زنی که با بوسید...
مألی . [ م َءْ لی ی ] (ع ص ) رجوع به مَاءْلُوّ شود.
گچ مالی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) مالیدن گچ بدیوار و سقف .
گل مالی . [ گ ِ ] (حامص مرکب ) گل مالیدن . با گل اندودن .
گه مالی . [ گ ُه ْ ] (حامص مرکب ) عمل گه مال . || مجازاً نیک نشستن جامه یا ظروف و جز آن . پلیدی از چیزی نیک نزدودن .
بی مالی . (ص مرکب ) فقر. نداشتن ثروت و مال . تهیدستی . ناداری : شد ز بی مکسبی و بی مالی ملک شه از مؤدیان خالی .نظامی .
خاک مالی . (حامص مرکب ) عمل خاک مال کردن و خاک مال شدن .
خشت مالی . [ خ ِ ] (حامص مرکب ) عمل خشت مال . (یادداشت بخط مؤلف ).- قالب خشت مالی ؛ چهارچوب مربعگونه ای است که برای ریختن پاره ٔ گل بجهت...