اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

معما

نویسه گردانی: MʽMA
معما. ۞ [ م ُ ع َم ْ ما ] (ع ص ، اِ) پوشیده شده . || نابینا کرده شده . || مکان پوشیده . || به اصطلاح کلامی که به وجه صحیح دال باشد بر اسمی به طریق رمز و ایماکه پسند طبع سلیم باشد و در بعضی کتب چنین نوشته که معما به معنی بی دیده و بی نظر و در اصطلاح کلامی که دلالت کند به طریق رمز و ایما بر اسمی به طریق قلب یا تشبیه یا به حساب جمل یا به وجهی دیگر. (غیاث ) (آنندراج ). کلامی که دلالت کند بر اسمی به طریق رمز و ایما وچیستان . (ناظم الاطباء). این صنعت چنان باشد که شاعرنام معشوق یا نام چیزی دیگر در بیت پوشیده بیارد اما به تصحیف اما به قلب اما به حساب اما به تشبیه امابه وجهی دیگر و آن چنان باشد که از طبع نیک دور نباشد و از تطویل و الفاظ ناخوش خالی بود و این صنعت آن را شاید که طبعهای نقاد و خاطرهای وقاد را به استخراج آن بیازمایند. مثالش از شعر تازی مراست در برق :
خذالقرب ثم اقلب جمیع حروفه
فذاک اسم من اقصی منی القلب قربه .
مثال دیگر پارسی در نام میرک :
دیدم دو هفته ماه ز دیبا بر او سلب
کردم در او نگاه بماندم از او عجب
گفتم چه نامی ای بت گفتا کریم را
بنگار با شگونه و زو نام من طلب .
دیگر بلعلاء شوشتری در نام علی گوید:
تیری و کمانی و یکی نقش نشانه
بنگار و بپیوند به سوفار یکی تیر
نام بت من بازشناسی بتمامی
آن بت که به خوبیش قرین نیست به کشمیر.

(حدائق السحر فی دقایق الشعر).


۞
معما آن است که اسمی یا معنیی را به نوعی از غوامض حساب یابه چیزی از قلب و تصحیف و غیر آن از انواع تعیمت آن را پوشیده گردانند تا جز به اندیشه ٔ تمام و فکر بسیار به سر آن نتوان رسید و برحقیقت آن اطلاع نتوان یافت چنانکه در نام مسعود گفته اند:
چو نامش بپرسیدم از ناز زود
به دامن چو برخاست بربط بسود
به تازی بدانستم آن رمز او
که نامش ز بربط بسودن چه بود.

(المعجم ص 430).


عبارت است از آنکه نام چیزی را در بیتی به تصحیف یا قلب یا غیر آن تضمین کنند و لغز نیز عبارت از این معنی با زیادتی سؤال و جواب . (نفایس الفنون ). نزد بلغاء کلامی است موزون که دلالت کند بطریق رمز و ایماء بر اسمی یا زیاده از آن بطریق قلب یا تشبیه یا بحساب جمل و یا بوجهی دیگر بملاحظه ٔ آنکه در هر لباسی که باشد طبع سلیم از قبول آن انکار ننماید و از تطویل الفاظ ناخوش خالی بود. ظاهر است که قید اسم به اعتبار اغلب و اکثر است .و الا روا بود که مستخرج از معما اسم نبود و سبب عدم اشتراط معما بنظم آن است که شاید از کلام غیرمنظوم اسمی اراده کنند. و معتبر نزد ارباب این فن حروف مکتوبه است نه ملفوظه . لهذا رعایت مد و قصر و تشدید و تخفیف لازم ندارند. چون بمجرد حصول حروف با ترتیب اسم ذهن مستقیم به اسم انتقال میکند رعایت حرکات و سکنات نیز اعتبار نمینمایند. و معما گور الابد است از دو چیز یکی تحصیل حروف که بمنزله ٔ ماده است و دیگری ترتیب آن برحسب تقدیم و یا تأخیر که بمثابه ٔ صورت است . واعمال معما بر سه گونه است . بعضی خاص به تحصیل ماده و آن را اعمال تحصیلی خوانند. و بعضی خاص به تکمیل صورت و آن را اعمال تکمیلی نامند، و بعضی عامند و خصوصیتی ندارند بهیچ یک از ماده و صورت . بلکه فائده ٔ آن تسهیل عمل دیگر است از اعمال تحصیلی و تکمیلی و آن را اعمال تسهیلی گویند. و اعمال تسهیلی چهار است : انتقاد، تحلیل ، ترکیب و تبدیل . و ذکر هریک در موضع خود مثبت است . و در جامع الصنایع گوید معما را متقدمان بر سه نوع دارند. اول معمای مبدل و آن در لفظ تبدیل مذکور شد. دوم معمای معدود و آن چنان است که به عددجمل حروف را جمع کنند و از آن نامی بیرون آرند. مثاله :
چو ده با سی گرفتم ، بعد هفتاد
یقین دان نام او صد بار گفتم .
از این بیت نام علی برمیخیزد. عین هفتاد است و لام سی و یاء ده . سوم معمای محرف ، و این بهتر است از انواع دیگر که بطریق ایهام و قطع و وصل حروف به الفاظ نامی معلوم گردد. فرق میان معما و لغز آن است که در معما لازم است که مدلول او اسمی باشد از اسماء. و در لغز این شرط نیست . بلکه در اینجا واجب است که دلالت او بر مقصود به ذکر علامات و صفات باشد و آن در معما لازم نیست . و بعضی برآنند که فرق آن است که در معما انتقال به اسم است و در لغز به مسمی .و اما این قول ضعیف است زیرا که روا بود که در لغز نیز اسمی ذکر کنند به ذکر علامات و صفات و رشید وطواطگفته که لغز مثل معما است الا آنکه این بطریق سؤال گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 1082). و رجوع به همین کتاب ذیل «معمی » شود.
- امثال :
معما چو حل گشت آسان شود .
|| سخن مشکل و دشوار غامض و پوشیده . (ناظم الاطباء). رمز. سخن رمزآمیز. کلام دشوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
دادگر شاهی کز دانش و آراستگی
سخنی بر دلش از ملک معما نشود.

منوچهری .


و در این که گفتم معما و تأویل نیست ... و نیز هرگاه بشکنم شرطی از شرایط این بیعت را یا بجا آرم خلاف یکی از این قاعده های آن یا معمایی در آنجا به کار برم ... (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 315). معمای مسعدی باز آوردند، سلطان به خواجه ٔ بزرگ پیغام دادکه وکیل در خوارزمشاه را معما چرا باید نهاد و نبشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 321). مسعدی در وقت به معمایی که نهاده بود با خواجه احمد عبدالصمد این حال بشرح بازنمود. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 317). آنگاه بنده پوشیده او را بگوید تا به معما بنویسد که خداوند سلطان این همه از بهر آن کرد.... (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 327).
بر صورتت از دستخط یزدان
فصلی است نوشته همه معما.

ناصرخسرو.


فلان از بهر بهمان تا مر او را صید چون گیرد
از او پوشیده هر ساعت همی سازد معمایی .

ناصرخسرو.


کنم تفسیر سریانی ز انجیل
بخوانم از خط عبری معما.

خاقانی .


تو کی شناسی این چه معماست چون هنوز
ابجد نخوانده ای به دبستان صبحگاه .

خاقانی .


تو هنوز ابجد خرد خوانی
وز معمای عشق می گویی .

خاقانی .


عقل کجا پی برد شیوه ٔ سودای عشق
بازنیابی به عقل سر معمای عشق .

عطار.


- خط معما ؛ خط رمزآلود. خط مرموز :
در زهد نه بینایی لیکن به طمع در
بر خوانی در چاه به شب خط معما.

ناصرخسرو.


گر گشته ای دبیر فروخوانی
این خطهای خوب معما را.

ناصرخسرو.


خط دست شاه دیدم کش معما خواند عقل
عقل را خط معما برنتابد بیش از این .

خاقانی .


ز اشکان تیغ او قلم تیز هندسی
بر سطح ماه خطمعما برافکند.

خاقانی .


- معمانامه ؛ نامه ٔ آمیخته به معما. نامه ٔ رمزآمیز. نامه ٔ به رمز که چون به دست بیگانه افتد فهم آن مقدور نباشد : و مسعدی را گفته آمد تا هم اکنون معمانامه ای نویسد با قاصدی از آن خویش و یکی به اسکدار که آنچه پیش از این نوشته شده بود باطل بوده است . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 318).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
معما. [ م َ ع َ ] (ع حرف ربط مرکب ) ۞ با آنکه . با وجود اینکه : چون عبدالمطلب بمرد وصایت ها به عباس کرد معما ۞ که او کهتر بود به سال از ...
خط معما. [ خ َطْ طِ م ُ ع َم ْ ما ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل خط روان . مقابل خط خوانا. || کنایه از ماه نو. (آنندراج ) : دوش بر لوح فلک ...
معما گشادن . [ م ُ ع َم ْ ما گ ُدَ ] (مص مرکب ) به معنی حل کردن معما. (آنندراج ).
معما نهادن . [ م ُ ع َم ْ ما ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) رمزهائی را معین کردن تا بضرورت در نامه ها و پیغامها از آنها استفاده شودمکتوم ماندن مقصود...
معمع. [ م َ م َ ] (ع ص ، اِ) زن ساخته روزگار بامال که از مال چیزی کسی را ندهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ...
معمع. [ م َ م َ ] (اِ صوت ) آوازه بره آنگاه که مادر را طلبد یا آواز گوسفند که تنها مانده است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بعبع.
مشاور ،آنکه در محله از او نظر بخواهند ،تیز خاطر ،روشن رای،زن ساخته روزگاربا مال که از مال چیزی کسی را ندهد ،
ماما. (اِ) مادر. (ناظم الاطباء). مادر. ام . والده . زن که کودکی یا کودکانی زاده است . در زبان اطفال ، نه نه . مامان . (یادداشت به خط مرحوم د...
واژه از زبان هندی- فارسی- اروپای که همخانواده واژه مادر یا مامان می باشد. این واژه هیچ ربطی به واژه عربی ام ندارد. مادر به معنی پستان مادر و مکیدن ا...
بمعنی خواهر کارمند و پرستار می باشد، که در بیمارستان مراقب بیماران است.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.