معوق
نویسه گردانی:
MʽWQ
معوق . [ م ُ ع َوْ وَ ] (ع ص ) بر درنگ داشته شده و بازداشته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). بازداشته شده و دربندداشته شده . (غیاث ) (آنندراج ). || تعویق شده و درنگ شده . (ناظم الاطباء). پس افتاده . به دیری کشیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- معوق گذاشتن ؛ به تعویق انداختن . به عقب انداختن .
- معوق ماندن ؛ به تعویق افتادن . به عقب افتادن .
|| مجازاً به معنی مشکل و دشوار.(غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
معوق . [ م ُ ع َوْ وِ ] (ع ص ) درنگ کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درنگ کننده در کارها. (ناظم الاطباء). بازدارنده . دیرکشاننده . سپوزکار. (یاد...
معوق . [ م ُع ْ وِ ] (ع ص ) مرد خوابناک سرجنبان . || گرسنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مأوق . ۞ [ م ُ ءَوْ وِ ] (ع ص ) کسی که در طعام خود تأخیر نماید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از ذیل اقرب الموارد).