اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

معوی

نویسه گردانی: MʽWY
معوی .[ م َ وی ی ] (ع ص ) پیچیده و خمیده . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
معوی . [ م ِ ع َ وی ی / م ِ ع َ ] ۞ (ع ص نسبی ) منسوب به معاء. (ناظم الاطباء). منسوب به معاء یعنی روده ای ۞ . (یادداشت به خط مرحوم دهخ...
معوی . [ م َ ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب به معاءو روده . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
اسهال معوی . [ اِ ل ِ م َ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیچش .
ماوی . [ وی ی ] (ع اِ) ج ِ ماویَّه .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ماویة شود.
ماوی . [ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به ماء. مائی . (از منتهی الارب ). نسبت است به ماء. مائی . ماهی ّ. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماء شود.
ماوی . (اِخ ) دهی از دهستان بهمئی سردسیر است که در بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
مأوی . [ م َءْ وا / م َءْ وی ] ۞ (ع اِ) پناه جای و جایی که شب و روز باشش درآن کنند. (منتهی الارب ). پناه جای و جایی که شب و روز در آن...
مأوی . [ م َءْ وا ] (اِخ ) دهی از دهستان افشار است که در بخش اسدآباد شهرستان همدان واقع است و 151 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
بی مأوی . [ م َءْوا ] (ص مرکب ) (از: بی + مأوی ̍) بی جایگاه . بی خانمان . (آنندراج ). بی پناهگاه . || نامسکون . (ناظم الاطباء). || ناضیافت . ...
مأوی گه . [ م َءْ وا / وی گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مأواگه : گویند مرا چون سلب خوب نسازی مأوی گه آراسته و فرش ملون . اسماعیل بن نوح (از لباب ال...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.