اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

معیل

نویسه گردانی: MʽYL
معیل . [ م ُ] ۞ (ع ص ) مرد بسیارعیال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). شخصی که بسیار عیال دارد. (غیاث ) (آنندراج ). مرد بسیارعیال و عیال بار. (ناظم الاطباء). عیالومند. عیالمند.عیالوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
دست اقبال ار نه بگشاید
بند ادبار این معیل فقیر...

انوری .


بهر مهمان گوشت آورد آن معیل
سوی خانه با دو صد جهد طویل .

مولوی .


- نعم المعیل ؛ بهترین عائله دار. بهترین عیالمند :
همچنین ازپشه گیری تا به فیل
شد عیال اﷲ و حق نعم المعیل .

مولوی .


|| (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || پلنگ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || گرگ بدان جهت که پیوسته شکار جوید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). گرگ . (ناظم الاطباء). جمع آن عیاییل است بر غیرقیاس . (از اقرب الموارد) ۞ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
مایل آمدن . [ ی ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) گراییدن . رغبت کردن . راغب شدن . || خمیدن . خمیده شدن . کج شدن . انحناء یافتن : تن را به هرچه دادی ،...
مایل گشتن . [ ی ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مایل گردیدن : و چون یک چندی بگذشت و طایفه ای از امثال خود را درمال و جاه بر خود سابق دیدم نفس بد...
مایل گردیدن . [ ی ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) مایل شدن . رغبت پیدا کردن . راغب شدن . گراییدن : کجا مایل به هر دل گردد ابرویی که من دانم که ...
مایل اصفهانی . [ ی ِ ل ِ اِ ف َ ] (اِخ ) شیخ رحیم ، از شاگردان درویش مجید طالقانی بوده است . او راست :دنبال دل فتاده به هر خانه می روم دیوا...
مایل آشتیانی . [ ی ِ ل ِ ] (اِخ ) میرزا محمد علی پسر میرزا کاظم آشتیانی قمی ، مستوفی الممالک . از فضلا و نویسندگان و شاعران عهد فتحعلی شاه و م...
کهریزک مایل کندی . [ ک َ زَ ی ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلعه دره سی است که در بخش حومه ٔ شهرستان ماکو واقع است و 104 تن سکنه دارد. (از ف...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.