مغربی
نویسه گردانی:
MḠRBY
مغربی . [ م َ رِ ] (اِخ ) ابوعثمان سعیدبن سلام از مشایخ قرن چهارم هجری است . حمداﷲ مستوفی آرد: وفاتش به بغداد در سنه ٔ ثلاث و سعین و ثلاثمائه به زمان طائع. از سخنان اوست : تقوی بر حد تقصیر ایستادن است و از حد فراتر نشدن و صحبت درویشان بر صحبت توانگران اختیار کردن . و رجوع به تاریخ گزیده چ عبدالحسین نوایی صص 657 -658 شود.
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
مغربی . [ م َ رِ ] (اِخ ) محمدبن عمربن محمدبن احمدبن عزم مغربی ملقب به شمس الدین (متوفی به سال 891 هَ . ق .). مورخی از اهل تونس بود. در...
مغربی . [ م َ رِ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن سلیمان سوسی رودانی مغربی (1037-1094 هَ . ق .). از فقهای مالکی و محدث بود که در حکمت و ریاضیات نیز د...
باد مغربی . [ دِ م َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادی که از جانب مغرب وزد و آن را دبور نیز گویند. رجوع به باد و باد مغرب شود.
عمر مغربی . [ ع ُ م َ رِم َ رِ ] (اِخ ) ابن علی بن بدوح . رجوع به ابن البدوح (ابوجعفر عمربن ...) و عمر قلعی (ابن علی بن ...) شود.
حافظ مغربی . [ ف ِ ظِم َ رِ ] (اِخ ) احمدبن محمد. رجوع به تلمسانی شود.
داود مغربی . [ وو دِ م َ رِ ] (اِخ ) شرحی بر عروض اندلسی یعنی ابومحمد عبداﷲبن محمدانصاری اندلسی معروف به ابی الجیش انصاری مغربی متوفی به ...
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن احمدبن عبدالمؤمن زواوی مغربی مالکی . رجوع به علی زواوی شود.
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن احمد مغربی یشرطی شاذلی . رجوع به علی یشرطی شود.
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن حسین مغربی کاتب . مکنی به ابوالحسن . از بزرگان دولت فاطمی مصر بود. وی از یاران و خواص سیف الدوله...
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن سلیمان دمنتی بوجمعوی مغربی مالکی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی دمنتی شود.