مقطعة
نویسه گردانی:
MQṬʽ
مقطعة. [ م َ طَ ع َ ] (ع اِ) الصوم مقطعة للنکاح ؛ یعنی روزه مانع آرامش با زن و سبب قطع آن است . (منتهی الارب )؛ روزه مانع جماع است و سبب قطع آن . (ناظم الاطباء). گویند: الهجر مقطعة للود؛ یعنی هجران موجب قطع دوستی است . (از اقرب الموارد). || محل قطع. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
مقطعة. [ م ُ ق َطْ طَ ع َ ] (ع ص ، اِ) پاره های جامه ٔ نیکو و جامه های کوتاه و چادرهای نگارین .(ناظم الاطباء). پاره های جامه ٔ نیکو و جامه های ...
مقطعه . [ م ُ ق َطْ طَ ع َ / ع ِ ] (از ع ، ص ) بریده شده و جداشده . (ناظم الاطباء).- حروف مقطعه ؛ حروفی که جدا نوشته میشوند و حروفی که جهت ا...
حروفِ مُقَطَّعَه ، یک یا چند حرف که در آغاز 29 سوره قرآن کریم، پس از بَسْمَلَه*، قرار دارند و جداجدا و گسسته خوانده میشوند، مانند الم (الف، لام، میم)...