مقلد
نویسه گردانی:
MQLD
مقلد. [ م ِ ل َ ] (ع اِ) کلید.ج ، مقالد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معرب از کلید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقلید شود. || کوژکلید. (مهذب الاسماء). کلید بر شکل داس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خنور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).ظرف . (از اقرب الموارد). || توبره . || پیمانه . || چوبدستی سرکج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
مقلد. [ م ُ ق َل ْ ل ِ ] (ع ص ) آن که خود را به بستن گردن بند، زینت کرده باشد. (ناظم الاطباء). || عمل کننده بر قول کسی بغیر دلیل .(غیاث )...
مقلد. [ م ُ ق َل ْ ل َ ] (ع ص ) فقیه مفتی که تقلید او کنند در احکام فروع دین . مقابل مُقَلِّد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || پیشوایی که ...
مقلد. [ م ُ ق َل ْ ل َ ] (اِخ ) ابن المسیب بن رافع عقیلی مکنی به ابوحسان و ملقب به حسام الدوله (مقتول به سال 391 هَ .ق .). از امرای بنی ع...
مرغ مقلد. [ م ُ غ ِ م ُ ق َل ْ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ پرنده ای است به اندازه ٔ یک سار که صدای حیوانات و برخی کلمات را بخوبی تقل...