اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مقمر

نویسه گردانی: MQMR
مقمر. [ م ُ ق َم ْ م ِ ] (از ع ، ص ) ۞ روشن . تابان . درخشان . نورانی . منور :
ور جسم تو از نفس بدین صنعت محکم
ماننده ٔ قصری شده پرنور مقمر.

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 158).


خواهم که ز من بنده ٔ مطواع سلامی
پوینده و پاینده چو یک در مقمر.

ناصرخسرو.


از لشکر زنگیش رخ روز مقیر
وز لشکر رومیش شب تیره مقمر.

ناصرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
مقمر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) لیل مقمر؛ شبی ماهناک . (مهذب الاسماء). شب ماهتاب . (دهار).شب با قمر. مقمرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد...
مغمر. [ م ُ غ َم ْ م َ ] (ع ص ) کارها ناآزموده . (مهذب الاسماء) (دهار). ناآزموده . (زمخشری ). ناآزموده کار و بی وقوف . (ناظم الاطباء). ناشی . (یادد...
مغمر. [ م ُ غ َم ْ م ِ ] (ع ص ) به سختی و ازدحام اندازنده خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گول . (من...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.