اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ملا

نویسه گردانی: MLA
ملا. [ م َ ] ۞ (از ع ، ص ) پر :
خانه تهی ز چیز و ملا از خورندگان
آبی به ریق می خورد از ناودان برف .

کمال الدین اسماعیل .


- ملا شدن ؛ پر شدن :
دل ز افتعال اهل زمانه ملا شدم
ز ایشان به قول و فعل ازیرا جدا شدم .

ناصرخسرو.


روحانیان مثلث عطری بساختند
وز عطرها مسدس عالم شده ملا.

خاقانی .


یک هفته ریخت چندان خون سباع کز خون
هفتم زمین ملا شد بگرفت زآن ملالش .

خاقانی .


- ملا کردن ؛ پر کردن :
قدحها ملا کن به من ده که من خود
ز قوت آبشان برملا می گریزم .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 289).


|| (اِ) پری . ملأ. مقابل خلا (خلأ) : چاره نیست که بیرون عالم خلا بود یا ملا بود. (دانشنامه ص 119).
چو آنجا رسیدی سخن بسته شد
ندانم برون زین خلا یا ملاست .

ناصرخسرو.


وگر گویی ملا باشد روا نبود که جسمی را
نهایت نبود و غایت به سان جوهر اعلا.

ناصرخسرو.


و رجوع به ملأ شود.
|| آشکارا. (غیاث ) (ناظم الاطباء) :
نه همی فرصتیت باید جست
گر خلا باشد ار ملا باشد.

مسعودسعد.


تا که باشد عارف اندر سال و ماه و روز و شب
شاکر افضال تو اندر خلا و اندر ملا.

سنائی (دیوان چ مصفا ص 17).


در خلا و ملا و سرا و ضرا ملازم درگاه جهان پناه بود. (تاریخ غازان ، ص 56).
- برملا ؛ فاش . علی رؤس الاشهاد. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). آشکارا. علنی : بوعبداﷲ پارسی برملا گفت خواجه ٔ بزرگ می گوید هرچند خداوند سلطان فرموده بود تا... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 160). یک روزبرملا خواجگان علی و عبدالرزاق پسران خواجه احمد حسن را سخنی چند سرد گفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 382). هم در این مجلس فرمود به نام سلطان منشور نبشتن ملکتهای موروث و مکتسب و آنچه به تازگی گیرد و برملا بخواند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 377). روز دیگر محمود به مظالم نشست و خیانت قاضی برملا بگفت . (سیاست نامه ).
گر روز من ثنا کنمش برملا به نظم
در شب همی به نثر دعا برملا کنم .

مسعودسعد.


تا مجمعی سازند و آن را برملا بخوانند. (کلیله و دمنه ).
اندر این عالم غریبی زآن همی گردی ملول
تا «ارحنا یا بلالت » گفت باید برملا.

سنائی .


واینک بنات فکرم مانده هنوز بکر
از کس نهفته نیست حدیثی است برملا.

جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 21).


قدحها ملا کن به من ده که من خود
ز قوت آبشان برملا می گریزم .

خاقانی (چ سجادی ص 289).


خصمی کژدم بتر از اژدهاست
کاین ز تو پنهان بود آن برملاست .

نظامی .


- بر ملا افتادن ؛ آشکارا شدن . علنی شدن . فاش شدن :
رازم از پرده بر ملاافتاد
چند شاید به صبر پنهان داشت .

سعدی .


مگو آنچه گر بر ملا اوفتد
سخنگو از آن دربلا اوفتد.

سعدی (بوستان ).


رازش از پرده بر ملا افتاده . (گلستان ). جوابی مختصر که اگر بر ملا افتاد فتنه نباشد. (گلستان چ فروغی ص 41).
یارب به لطف خویش گناهان مابپوش
روزی که رازها فتد از پرده بر ملا.

سعدی .


- بر ملا شدن ؛ آشکار شدن . فاش شدن .
- به ملا ؛ آشکارا. به عیان . علنی . علناً :
فرض یزدان رابگذارد هرکس که کند
خدمت خاصه ٔ سلطان به خلا و به ملا.

مسعودسعد.


از آن زمان که فروخواندم آن کتاب کریم
همی سرایم یا ایهاالملأ بملا.

خاقانی .


- در ملا ؛ به آشکارا. آشکارا. علنی :
یکرویه دوستم من و کم حرص مادحم
هم راست در خلاام و هم پاک در ملا.

مسعودسعد.


چون به شاهین قضا انصاف سنجی گاه حکم
جبرئیل از سدره گوید با ملایک در ملا...

سنائی (دیوان چ مصفا ص 3).


|| گاهی عبارت از انجمن و محفل . (غیاث ). انجمن و محفل . (ناظم الاطباء). جمع. گروه مردم :
تو بر سر ملا بستایی همی مرا
من چون کنم ستایش تو بر سر ملا.

امیرمعزی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ملا عبدالقادر بدائونی با نام کامل ملا عبدالقادر بن ملوک شاه بدائونی، شاعر، منتقد، تاریخ نویس و مترجم فارسی زبان مشهور قرن دهم هجری در هندوستان است. زا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ملع. [ م َ ] (ع مص ) زود رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). تیز و سبک رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): ملعت الناقة فی سیرها؛ تند و...
ملع. [ م ُ ل ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ملیع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملیع شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.