اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ملا

نویسه گردانی: MLA
ملا. [ م ُل ْ لا ] (ص ، اِ) مأخوذ از مولای تازی ۞ ، لقب استاد و معلم خواه مرد باشد و یا زن . (ناظم الاطباء). این کلمه را صاحب تاج العروس گمان می کند ایرانیان از مولی ساخته اند. در ترکیه نیز آن را منلا گویند و شاید اصل هر دو مولی یا مولانا باشد. ابن بطوطه آرد: وکان معنا فی المرکب حاج من اهل الهند یسمی بخضر و یدعی مولانا لانه یحفظ القرآن و یحسن الکتابة. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معلم کُتّاب . معلم مکتب . استاد مکتبی . (یادداشت ایضاً).
- ملا رفتن ؛ مکتب رفتن و سبق خواندن . (ناظم الاطباء).
- امثال :
ملا بیمارکن است ؛ بیهوده گوید که در تو آزار و نقاهتی است ، تو تندرست و سالم باشی . مثل مأخوذ از حکایتی از مثنوی است . (امثال و حکم ص 1731). و رجوع به مثنوی چ علاءالدوله ص 231 و امثال و حکم ج 1 ص 21 ذیل مثل «آخوند نباشد درد و غم » شود.
|| عالم . درس خوانده . فاضل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آدم درس خوانده و تحصیل کرده و باسواد. عوام ناس هرکس را که سواد خواندن و نوشتن داشته باشد ملا می خوانند و مردم باسواد آدمی را که تحصیلات عمیق داشته باشد ملا می گویند بعضی نیز معتقدند ملا کسی است که خواندن می داند و نوشتن نمی داند و خط ندارد، در مقابل میرزا که خط و سواد هر دو را دارد. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) :
شیخ ابوالپشم مرد ملائی
داشت در کنج مدرسه جائی .

بهائی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


ملا و فقیه و صوفی و دانشمند
این جمله شدی ولیک آدم نشدی .

؟ (از امثال و حکم ص 1731).


- ملا شدن ؛ سواد فراگرفتن . باسواد شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- امثال :
ملا شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل ؛ علم آموختن سهل باشد، فراگرفتن فرهنگ و ادب اصل و عمده است . (امثال و حکم ص 1731).
|| لقب علمای دین . (ناظم الاطباء). آنکه علوم ادب و فقه و اصول داند. آخوند معمم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- امثال :
نیم طبیب بلای جان ، نیم ملا بلای ایمان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| لقب دانایان یهود و مجوس . نوعاً مردمان عمامه به سر را که عالم باشند، ملا گویند خواه مسلمان باشد و یا نباشد. (ناظم الاطباء). روحانیان دین یهود و زرتشت را مسلمانان ملا گویند: ملاپیناس . ملاحق نظر. ملافیروز (زرتشتی ). (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). || گاه طلبه ها به مزاح در اول نامهای کتب درس درآورند: ملانصاب . ملا انموذج . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ملاء. [ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مَلی ٔ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). رجوع به ملی ٔ شود. || ج ِ مَلاَّن و مَلاَّنة و ملأی [ ...
ملاء. [ م ُ ] (ع اِ) زکام . (منتهی الارب ). زکام و گرانی که از امتلا عارض گردد. (ناظم الاطباء). زکامی که از امتلا عارض گردد. (از اقرب الموار...
ملاء. [ م َ ] (ع مص ) پر شدن . (ناظم الاطباء).
ملاَّء. [ م ُ ل َ ] ۞ (ع ص ، اِ) ج ِ مَلی ٔ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملی ٔ شود.
مال ملا. [ م ُل ْ لا ] (اِخ ) دهی از دهستان طیبی گرمسیری است که در بخش کهکیلویه ٔ ۞ شهرستان بهبهان واقع است و 240 تن سکنه دارد. این ده ...
نیم ملا. [م ُل ْ لا ] (ص مرکب ) که در علم به کمال نرسیده است .- امثال :نیم طبیب بلای جان ، نیم ملا بلای ایمان . (یادداشت مؤلف ).
نام تپه ای است بلند بین روستای خیرک از توابع دشتستان و روستای سرمشهد از توابع شهرستان کازرون که اگر کسی بر فراز آن بایستد می تواند هر دو روستا را مشاه...
کهن ملا. [ ک َ م ُل ْ لا ] (اِخ ) دهی از بخش سوران است که در شهرستان سراوان واقع است و 100 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ میرمرادزایی هستند. (...
ده ملا. [ دِه ْ م ُل ْ لا ] (اِخ ) نام نهری است . این نهر به امر رضاشاه از سرآب صالحک تا ده ملا بیش از سی و ششهزار گز امتداد یافت و جمله ...
ده ملا. [ دِه ْ م ُل ْ لا ] (اِخ ) دهی است مرکز دهستان ملابخش هندیجان شهرستان بهبهان . واقع در26هزار گزش شمال باختری هندیجان . دارای 990 تن...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
نازنین
۱۳۹۳/۰۱/۱۳ Iran
1
2

این واژه در تصوف هم مطرح است و تقریبا با عباراتی چون شیخ و مراد و پیر و مرشد به یک معنا به کار میرود اما این واژه تغییر مفهوم هم پیدا کرده و بار منفی هم پیدا کرده. مثلا امروزه به ویژه در میان عوام معنای منفی و شاید توهین آمیزی داشته باشه. در این مورد بیشتر دوست دارم بدونم. آیا میشود این تغییر معنا به جز ادبیات عامیانه در ساحت های دیگر هم دید؟

جواد مفرد کهلان
۱۳۹۷/۰۴/۱۷
0
0

معنی ایرانی مُلا و آخوند کلمۀ سنسکریتی موله به معنی مأخذ و مرجع هم از نظر شکل و هم از نظر معنی، مفهوم منطقی تری را از مَولای عربی به معنی مخدوم در باب لغت مُلا (که در زبان عرب مصطلح نیست) عرضه می کند. این لغت سنسکریتی یاد آور مفهوم اوپَستا (اوپستاک) در
متون پهلوی به معنی اساس و بنیان و متن اصلی است که برخی ایرانشناسان غربی نام اوِستا (اشعار شگفت انگیز ستایش) را به حدس با همین کلمه آن سنجیده اند. मूल n. mUla basis تعیین ریشه و خاستگاه نام آخوند ساده تر است چون در زبانهای ایرانی ختنی و سغدی "آئو" به معنی سخن
و گفتار و "خوند" (هوند) به معنی مرد حکیم است (ریشه این کلمات در کتاب "در آمدی بر زبان ختنی، از دکتر مهشید میر فخرایی" موجود است)؛ لذا نام آخوند در مجموع به معنی مرد حکیم سخنور است.

ناشناس
۱۳۹۹/۰۶/۰۷
3
0

ملا به معنی آخوند ملا کلمه عربی که به معنی بیزاری نفرت است و انسان از دنیا و آخرت بیزار میکنه مانند آخوند که معنی آخ خواندن و همان درد و بیزاری در دل انسان گذاشتن است


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.