ملحوب
نویسه گردانی:
MLḤWB
ملحوب . [ م َ ] (ع ص ) راه روشن . (مهذب الاسماء). راه پاسپر کرده . (آنندراج ). راه پاسپرده . (ناظم الاطباء): طریق ملحوب ؛ راه روشن . (از اقرب الموارد). || به درازا بریده . (آنندراج ). هر چیز به درازا بریده شده . (ناظم الاطباء). || چوب برکنده پوست . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
دارة ملحوب . [ رَ ت ُ م َ ] (اِخ ) نام جایی است . (معجم البلدان ).
ملهوب . [ م َل ْ ] (ع ص ) افروخته شده ۞ . (ناظم الاطباء).