ملط
نویسه گردانی:
MLṬ
ملط. [ م َ ] (ع مص ) آژند در میان خشت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). به گل طلا کردن دیوار را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گل مالیدن بر دیوار و گل گذاشتن بر آن . (از ناظم الاطباء). || موی ستردن . || بچه ٔ ناتمام افکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
ملط. [ م ِ ] (ع ص ) مرد سخت خبیث و بد که هرچه نزد وی گذارند بدزدد و حلال شمارد.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ...
ملط. [ م َ ل َ ] (ع مص ) بی موی گردیدن اندام و سبک ریش گردیدن . مَلطَه . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). املط گردیدن . (از اقرب...
ملط. [ م ُ ل ِطط ] (ع ص ) لاط ملط؛ آنکه خود خبیث باشد و یارانش نیز خبیث . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ملط. [ م ُ ](ع ص ، اِ) ج ِ املط و مَلْطاء. (ناظم الاطباء). ج ِ املط. (از اقرب الموارد). رجوع به املط و ملطاء شود.
ملط. [ م َ ل َ ] (اِخ ) ۞ از شهرهای باستانی آسیای صغیر که بندری بر ساحل دریای اژه است و بر مصب رود «مئاندر» ۞ قرار دارد و موطن تالس ۞...
مَلَط، یا میلت، شهر مشهور ایونیای باستان، در غرب آناتولی بر ساحل دریای اژه است. ویراانههای آن در استان آیدین ترکیهٔ امروزی باقی است.
محتویات [نما...
1 - به مردمی گفته می شود که با هر دینی که دارند در یک سرزمین با مرزهایی مشخص زندگی می کنند. بر خلاف امت که به معنی کسانی است که دارای یک دین یا آئین ه...
این واژه عربی است و جایگزین پارسی آن اینهاست: نَراس، ویشا، راژَر (هر سه واژه، سنسکریت است)
ملت . [ م ِل ْ ل َ ] (ع اِ) دین و کیش و شریعت . (غیاث ). کیش و دین و آیین و مذهب . (ناظم الاطباء). ملة. ج ، مِلَل « : فاتبعوا ملةابراهیم حنیف...
ملت . [م َ ] (ع مص ) حرکت دادن و سخت جنبانیدن چیزی را. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).