مند
نویسه گردانی:
MND
مند. [ م ُ ن ِدد ] (ع ص ) آنکه پراکنده می کند شتران را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انداد شود.
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
گره مند. [ گ ِرِه ْ م َ ] (ص مرکب ) دارای گره . گره دار : در حلقه ٔ رشته ٔ گره مندزندانی بند گشته بی بند.نظامی .
بزه مند. [ ب َ زَ / زِ م َ ] (ص مرکب )گناه کار. ملامت پذیر. (ناظم الاطباء). اثیم . خطاکار. گنه کار. (آنندراج ). عاصی . موزور. مذنب . مجرم . گنه کار....
تنه مند. [ ت َ ن َ / ن ِ م َ ] (ص مرکب ) تنومند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تنومند شود.
رای مند. [ م َ ] (ص مرکب ) خداوند رای . بارای . باتدبیر. عاقل . خردمند. باعقل . بخرد : خنک مرد داننده ٔ رای مندبه دل بی گناه و به تن بی گزند.اسد...
رحم مند. [ رَ م َ ] (ص مرکب ) رحیم . رؤف . مهربان . که رحم و شفقت داشته باشد : ای خدا بگمار قومی رحم مندتا ز صندوق بدان ما را خرند.مولوی .
شره مند. [ ش َ رَه ْ م َ ] (ص مرکب ) آزمند. حریص . شره ناک . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
شکوه مند. [ ش َ / ش ِ وَ / وِ م َ ] (ص مرکب ) گله مند. شاکی . شکوه پرداز. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
شکوی مند. [ ش َ وا م َ ] (ص مرکب ) شکوی ناک . دارای شکایت وگله ٔ بسیار. (ناظم الاطباء). رجوع به شکوی ناک شود.
شیوه مند. [ شی وَ / وِ م َ ] (ص مرکب ) شیوه باز. (ناظم الاطباء). رجوع به شیوه باز شود.
زیان مند. [ م َ ] (ص مرکب ) مضر. مقابل سودمند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دیگری ، بعد از وفات او، به خوابش دید. گفت خدای با تو چه کرد؟ گفت...