اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

منشا

نویسه گردانی: MNŠA
منشا. [ م َ ] (ع اِ) منشاء :
چرا پس چون هوا کو را به قهر از سوی آب آرد
به ساعت باز بگریزد به سوی مولد و منشا.

ناصرخسرو.


به هیچ نوع گناهی دگر نمی دانم
مرا جز اینکه از این شهر مولد و منشاست .

مسعودسعد.


پرده ٔ فقرم مشیمه دست لطفم قابله
خاک شروان مولد و دارالأدب منشای من .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 323).


مرا کنف کفن است الغیاث از این موطن
مرا مقر سقر است الأمان از این منشا.

خاقانی .


گرنه زین مولد و منشاست ولی سعدی گفت
نتوان مُرد به سختی که من اینجا زادم .

ابن یمین (دیوان چ باستانی راد ص 129).


رجوع به منشاء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
منشاء. [ م َ ش َءْ ] (ع اِ) محل نشأت و گویند: مولدی و منشی ٔ فی بنی فلان . (از اقرب الموارد). زیستنگاه . جایی که مردم بدانجا نشو و نما کنند. ...
منشاء. [ م ُ ش َءْ ] (ع ص ) بلند و تیز از علم وسنگ توده ٔ راه که هر دو علامت راه باشد. (منتهی الارب ). بلند و تیز از علمها و سنگ توده ها که در...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آنها این است: چانْدْرا chãndrã (سنسکریت)
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آفراک āfrāk (مانوی: āfrāh) بونیش buniŝ (مانوی: buniŝt) مایگ māyag (مانوی) ***فانکو آدینات 09163657861
منشع. [ م ِ ش َ ] (ع اِ) دارودان که بدان دارو در بینی ریزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مِنشعة شود.
منشع. [ م َ ش َ ] (ع مص ) نشع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به نشع شود.
منشع. [ م ُ ش َع ع ] (ع ص ) گرگ غارت آورنده در گوسفندان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انشعاع شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.