اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

منقع

نویسه گردانی: MNQʽ
منقع. [ م ُ ق َ ] (ع ص ، اِ) خُم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ته دیگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هرچیز باقی مانده در ته دیگ سنگین ۞ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آبخوره ٔ سنگین ۞ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خنور آبخوری سنگین . (ناظم الاطباء). ظرف کوچکی از سنگ . (از اقرب الموارد). || گلیم که زنان بازکرده دوباره ریسند و در دیگ ۞ نهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).پارچه ٔ فرسوده که آن را بازکرده تا در دفعه ٔ دیگر بافند. (ناظم الاطباء). || شیر ناب که سرد کنند و خورند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شیر ناب سرد خوشگوار. (ناظم الاطباء). شیر ناب سردشده . (از اقرب الموارد). || آب میوه ها که تر نهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). میوه ٔ پرورده و تر نگاهداشته شده . (ناظم الاطباء). هرچه از خرما و مویز و جز آنها که تر نگاهداشته شود. (از اقرب الموارد). || سم منقع؛ زهر در شیر پرورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آب سردو گوارا که تشنگی را فرونشاند. || یک قسم پیمانه از شراب . || دیگ سنگین ۞ خرد که در آن شیر و خرما نهند و به کودکان خورانند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || منقعة است که ظرف باشد. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
منقع. [ م َ ق َ ] (ع اِ) دریا. || جایی که در آن آب گرد آید. ج ، مناقع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِمص...
منقع. [ م ِ ق َ ] (ع اِ) خنور تر نهادنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خنوری که درآن دارو را در آب آغشته کرده می خیسانند. (ناظم الاطباء). ظرفی ...
منقا. [ م ُ ن َق ْ قا ] (ع ص ) پاک کرده شده . (ناظم الاطباء). مُنَقّی ̍ : بر گنج نشست کرد حجت جان کرده منقا و دل مصفا.ناصرخسرو.طاوس بین که ز...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.