اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مور

نویسه گردانی: MWR
مور. [ م َ ](ع مص ) موج زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تموج . (ناظم الاطباء). || جنبیدن . (آنندراج ). ناویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قوله تعالی ، یوم تمور السماء مورا ۞ ، ضحاک گفت یعنی تموج موجاً. ابوعبیده گفت و اخفش نیز یعنی تکفاء. آمدن و رفتن . (ناظم الاطباء). || تردد کردن در عرض . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). تردد نمودن شتر در عرض . (ناظم الاطباء). || به نجد درآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || روان شدن آب بر روی زمین . (ناظم الاطباء). || روان شدن خون بر زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). روان گردیدن خون . (ناظم الاطباء). رفتن خون . (تاج المصادر بیهقی ). || گشتن . (منتهی الارب ). بگردیدن . (ترجمان القرآن جرجانی ص 96). گردیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || مضطرب گشتن . || پراکنده گشتن چیزی . (ناظم الاطباء). پراکنده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || موی برکندن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || زدن پشم . (ناظم الاطباء). || بلند شدن خاک . || پراکنده گردیدن غبار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || تر کردن دوا با آب . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
مور. [ م َ ] (ع اِ) موج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اشترک . شترک . نورد. کوهه . کوهه ٔ آب . خیزابه . خیزاب . آب خیز. (یادداشت مؤل...
مور. [ م َ ] (اِخ ) مرو (در تلفظ مردم خراسان ). رجوع به مَرْوْ شود.
مور. (ع اِ) گرد پراکنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || خاکی که باد بردارد آن را. || باد با گرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطب...
مور. (اِ) ۞ حشره ای است از راسته ٔ نازک بالان که تیره ٔخاصی را به نام تیره ٔ مورچگان ۞ در این راسته به وجود می آورد. این حشره جانوری ...
مور. (اِ) در عبارت زیر از فارسنامه ظاهراً مخفف «مورد» است زیرا در این مورد در عبارت ترجمه ٔ طبری بلعمی نیز «مورد» آمده است : دختر گفت در زیر ...
مور. (اِ) زنگاری که در جرم آهن کار کند و به صیقل برطرف نگردد.(ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ) (از برهان ). || کنایه از حق...
مور. (اِ) مخفف مورسارج . رأس النملة. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مورسارج شود.
مور.(هندی ، اِ) به هندی توتیاست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
مور. (اِخ ) نام محلی کنار راه زاهدان به بیرجند میان سربیشه و باغ آخوند لی لی ، واقع در 42358 گزی زاهدان . (یادداشت مؤلف ).
خوش مور. [ خوَش ْ / خُش ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون . واقع در جنوب خاوری فهلیان و 8 هزارگزی ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.