اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مور

نویسه گردانی: MWR
مور. [ م َ ](ع مص ) موج زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تموج . (ناظم الاطباء). || جنبیدن . (آنندراج ). ناویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قوله تعالی ، یوم تمور السماء مورا ۞ ، ضحاک گفت یعنی تموج موجاً. ابوعبیده گفت و اخفش نیز یعنی تکفاء. آمدن و رفتن . (ناظم الاطباء). || تردد کردن در عرض . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). تردد نمودن شتر در عرض . (ناظم الاطباء). || به نجد درآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || روان شدن آب بر روی زمین . (ناظم الاطباء). || روان شدن خون بر زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). روان گردیدن خون . (ناظم الاطباء). رفتن خون . (تاج المصادر بیهقی ). || گشتن . (منتهی الارب ). بگردیدن . (ترجمان القرآن جرجانی ص 96). گردیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || مضطرب گشتن . || پراکنده گشتن چیزی . (ناظم الاطباء). پراکنده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || موی برکندن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || زدن پشم . (ناظم الاطباء). || بلند شدن خاک . || پراکنده گردیدن غبار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || تر کردن دوا با آب . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
خوش مور. [ خوَش ْ / خُش ْ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بهراسمان بخش ساردوئیه ٔ جیرفت . (یادداشت مؤلف ).
یا مشمور. افسرده و ساکت و گوشه گیر در گویش کازرونی(ع.ش)
بلاک مور. [ بْلا / ب ِ مُرْ ] (اِخ ) ریچارد دادریج . داستانسرای انگلیسی متولد بسال 1825 م .و متوفی بسال 1900 م . وی در سن بیست وسه سالگی به ن...
چشم مور. [ چ َ / چ ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چشم موری و سر موری . اشیاء خرد و ریزه . (آنندراج ). || کاغذ و جز آن که برآن افشان بسیار ...
خاک مور. [ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قریة النمل ؛ مأوای موران و جای فراهم آمدن خاک آن .
شور و مور. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) شوم و ضعیف ، چه شور بمعنی شوم و نحس و نامبارک و مور بمعنی حقیر و ضعیف است و هرگاه خواهند کسی را ...
مار و مور. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حشرات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
قلعه مور. [ ق َ ع َ ] (اِخ ) قلعه ٔ غیرقابل تسخیری است نزدیک نورودبار. رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 53 شود.
خانه ٔ مور. [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لانه ٔ مور. لانه ٔ مورچه . مازن . قریةالنمل . جرثومه .- امثال :در خانه ٔ مور شبنمی طوفان اس...
بحیره ٔ مور. [ ب ُ ح َ رَ ی ِ ] (اِخ ) دریاچه ٔ مور. بحیره ای کوچک است میان کازرون و مور و جره و دور آن دو فرسنگ باشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.