موس
نویسه گردانی:
MWS
موس . (اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 80 هزارگزی جنوب باختری الیگودرز با 387 تن سکنه . آب آن از چاه و قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
لیبریوس ماکسی موس . [ ب ِ ] (اِخ ) ۞ نام مردی رومی به روزگار اشکانیان . رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2466 شود.
موث . [ م َ وَ ] (ع مص ) مَوَثان . (منتهی الارب ). آمیخته شدن چیزی در آب . (ناظم الاطباء). مرث . (از المصادر زوزنی ). و رجوع به مرث شود. || ...
موص . [ م َ ] (ع اِ) کاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کاه و تبن . (ناظم الاطباء).
موص . [ م َ ](ع مص ) نرم نرم شستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شستن چیزی به نرمی و آسانی . (ناظم الاطباء). || به دست مالیدن . (منتهی ...