 
        
            موقت 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        MWQT 
    
							
    
								
        موقت . [ م َ ق ِ ] (ع  اِ) جایی  که  برای  وقت دادن  مقرر کرده  باشند. (ناظم  الاطباء). میقات . (منتهی  الارب ).  ||  هنگامی  که  برای  تعیین  جای  مقرر شده  باشد. (ناظم  الاطباء). هنگام . ج ، مواقت . (مهذب  الاسماء). هنگام . هنگام  معلوم شده . (یادداشت  مؤلف ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        موقت . [ م ُ وَق ْ ق َ ] (ع  ص ) هنگام  معین  ثابت  و محدود. (ناظم  الاطباء). هنگام  پیداکرده شده . (آنندراج ) (منتهی  الارب ).-  وقت  موقت  ؛ هنگام  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        موقت . [ م ُ وَق ْ ق ِ ] (ع  ص ) تعیین کننده ٔ وقت  و ساعت . (ناظم  الاطباء). وقت معین کننده . هنگام پیداکننده . (آنندراج ).  ||  آنکه  در مسجد تعیین ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: پاتیرنج pâtirenj (سغدی: patirenc)****فانکو آدینات 09163657861
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        موقت /movaqqat/ ۱. [مقابلِ دائم] دارای زمان محدود و معیّن. ۲. (اسم) زمان محدود و معیّن. فرهنگ فارسی عمید. ////////////////////////////////////////////...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        (اِ فِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - جدا شدن . 2 - بی کار شدن .
 انفصال از خدمت "به معنای آن است که کارمند ... از خدمت در سازمان محروم میگردد"