گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مولی نویسه گردانی: MWLY مولی . [ م َ ] (اِخ ) ممال مَولی ̍، به معنی بارخدای . نامی از نامهای خدای تعالی . (یادداشت مؤلف ) : شغل شغل تو باد با خسروکار کار تو باد با مولی .ابوالفرج رونی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه واژه معنی مولی مولی . [ م َ لا ] (ع ص ، اِ) مولا. آزادکرده شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث ) (از اقرب الموارد). آزادکرده . (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (... مولی مولی . (ع ص ) نعت فاعلی از ایلاء. رجوع به ایلاء شود. || (اصطلاح فقه ) مردی که قسم بر ترک نزدیکی با زوجه ٔ خود یاد نموده است . (یادداشت ل... مولی مولی . (یونانی ، اِ) ۞ نام دارویی که کمیز راافزون کند و به این معنی مأخوذ از یونانی می باشد. (ناظم الاطباء). به لغت یونانی دوایی باشد ... مولی مولی . [ ] (ص ، اِ) یا کافور مولی . کافوری است ناصافی و تیره که از جوشانیدن ریزه های چوب کافور گیرند و آن قسم بد است از اقسام کافور. (یاد... مولی مولی . (ص نسبی ) کسی که معشوق دارد. (ناظم الاطباء).دارای فاسق . زن معشوقه دار. (از آنندراج ) (برهان ). مولی مولی . (حامص ) حالت مول . مول بودن . رجوع به مول شود. مولی مولی . (اِ) درنگ و تأنی و تأخیر. (ناظم الاطباء) (ازآنندراج ) (برهان ). || ناز و غمزه . (آنندراج ). || (ص نسبی ) ناز و غمزه کننده را گویند. ... مولی مولی . [ م َ لی ی ] (ع ص ) کودکی که بر او ولی گمارده باشند. (از اقرب الموارد). مولی مولی . [ م ُ وَل ْ لی ] (ع ص ) اسم فاعل از تولیت و تولیة. گرداننده . (از یادداشت مؤلف ). مولی مولی . [ م َ لا ] (اِخ ) رب . (منتهی الارب ). بارخدا. نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء). بارخدای . یکی از نامهای خدای تعالی . در دعا گو... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود