مهاد
نویسه گردانی:
MHAD
مهاد. [ م ِ ] (ع اِ) گهواره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زمین . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بستر و بساط و فرش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).بستر. (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). فراش . بستر. (ابوالفتوح رازی ). فراش . بستر. گستردنی . (ناظم الاطباء). ج ،اَمْهِدة، مُهْد، مُهُد. (ناظم الاطباء) (المنجد) : لهم من جهنم مهاد و من فوقهم غواش . (قرآن 41/7). مسلمانان بدین سبب در مهاد امن و استراحت آسوده . (سندبادنامه ص 74). || آرامگاه . (مجمل اللغة) (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مهاد. [ م َهَْ ها ] (ع ص ) گهواره فروش . (یادداشت مؤلف ). منجک گر. (مهذب الاسماء). گهواره ساز و گهواره فروش .
مهاد. [ م ِ ](ع اِ) ج ِ مَهْد و مُهْد و مُهُد. (ناظم الاطباء).
آموزش: مجموعه درسهائی است که رشته اصلی تحصیلات دانشگاهی را تشکیل می دهد که بوسیله یک یا چند گروه آموزشی عرضه می شوند. معمولا واژه "اصلی" بجای آن به کا...
مهاد (mehâd) : اصل - پرنسیپ
meh (Major) + âd ( Suffix)
محاد. [ م ُ حادد ] (ع ص ) مزاحم . || مانع. || مخالف . || پیوسته و متصل . || پهلوی هم و هم حد. (ناظم الاطباء). رجوع به محادة شود.