اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مهب

نویسه گردانی: MHB
مهب . [ م َ هََ ب ب ] (ع اِ) محل وزیدن باد. (ناظم الاطباء). جای هبوب یعنی وزیدن باد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). وزیدن گاه باد. جستن گاه باد. زخم گاه باد. (یادداشت مؤلف ).وزشگاه . ج ، مَهاب ّ. (از اقرب الموارد) :
زر چو کاه است و دست داد تو باد
پیشگاه خزانه ٔ تو مهب .

فرخی .


و فرونهادن بار امل در مهب شکوک . (کلیله و دمنه ). و مهب شمال بسته دارد. (تاریخ بیهق ص 27). زباله ٔ اشیاع او را چون هبا در مهب صبا آواره و متفرق گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 321). باد نصرت از مهب لطف الهی وزیدن گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 286). از مهب لطف نسیم نصرت بوزید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 394).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
مهب . [ م ُ هَِ ب ب ] (ع ص ) بیدارکننده . (آنندراج ). آنکه از خواب بیدار می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
محب . [ م ُ ح َب ب ] (ع ص ) دوست داشته و محبوب . (ناظم الاطباء). محبوب . (منتهی الارب ).
محب . [ م ُ ح ِب ب ] (ع ص ) دوست . دوست دارنده . (غیاث ) (ناظم الاطباء). دوستدار. دوستار. ج ، محبین . (یادداشت مرحوم دهخدا). ولی . مقابل مبغض . (...
محب . [ م ُ ح ِب ب ] (اِخ ) رجوع به ابونصر محب شود.
محب . [ م ُ ح ِب ب ] (اِخ ) رجوع به سمنون شود.
محب الاب . [ م ُ ح ِب ْ بُل ْ اَ ](اِخ ) لقب بطلمیوس چهارم . (یادداشت مرحوم دهخدا).
محب الام . [ م ُ ح ِب ْ بُل ْ اُم م ] (اِخ ) لقب بطلمیوس ششم . (یادداشت مرحوم دهخدا).
محب التعب . [ م ُ ح ِب ْ بُت ْ ت َ ع َ ] (اِخ ) لقب یحیی النحوی است . محب الاجتهاد. رجوع به یحیی نحوی شود.
محب الدین . [ م ُ ح ِب ْ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابن الامام شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.