مهرق
نویسه گردانی:
MHRQ
مهرق . [ م ُ رَ ] (معرب ، اِ) معرب مهره . صحیفه و روی کاغذ. (منتهی الارب ). صحیفه و گویندآن پارچه ای است از حریر سفیدرنگ که در صمغ آغارده وسپس مهره زده و صیقل کرده بر آن می نوشتند. (از یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد). کاغذ مهره کشیده و صفحه ای که در روی آن می نویسند. (ناظم الاطباء). ج ، مَهارِق . (منتهی الارب ). صحیفه ، و آن معرب از کلمه ٔ فارسی مهره است . ابوزکریا گوید مهارق ، قراطیس باشد و معرب از فارسی . و برخی گویند آن تکه پارچه هایی بود که صیقل می کردند و بر آن می نوشتند و اصل آن «مهره کرد» است یعنی به وسیله ٔ مهره صیقلی شده . و ازهری گوید مهارق صحائف است و واحد آن «مهرق » و آن معرب است و از قدیم در عربی به کار رفته . (از المعرب جوالیقی ). || دشت املس و تابان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مهره ای که بدان کاغذ را جلا داده مهره می کشند. || صفحه ای که در روی آن نرد بازی می کنند. || تخته نرد. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
محرق اول . [ م ُ ح َرْ رِ ق ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) رجوع به امروءالقیس اول شود.
زاج محرق . [ ج ِ م ُ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ازاقسام زاج سفید است . صاحب مخزن الادویه در ضمن شرح خوّاص زاج ابیض روش تهیه ٔ زاج محرق ...
پطاس محرق . [ پ ُ س ِ م ُ ح َ ر رِ ] (اِ مرکب ) هیدرات پطاسیم ۞ که سمّی قوی است و آنرا پطاس محرّق نیز گویند تا از پطاس تجارتی که کربنات ...
محرق ثانی . [ م ُ ح َرْ رِ ق ِ ] (اِخ ) لقب عمروبن منذربن ماءالسماء. رجوع به عمرو لخمی شود.
نحاس محرق . [ ن ُ س ِ م ُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نحاس محروق . رجوع به نحاس محروق شود.