مهز
نویسه گردانی:
MHZ
مهز. [ م َ ] (ع مص ) دور کردن . (از منتهی الارب ). دفع کردن . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
مهز. [ م َ هََ زز ] (ع اِ) حرکت . (اقرب الموارد). مهزة.
محز. [ م َ ] (ع مص ) مشت زدن بر سینه ٔ کسی . مِحز، نحز، بحز، نهز، لهز، مهز، بهز، لکز، وکز، وهز، لقز، لعز، لبز، لتز، مترادفند. (از تاج العروس ) (منت...
محز. [ م ِ ح َزز ] (ع ص ) مرد درشت کلام . (منتهی الارب ).
محض . [ م َ ] (ع ص ) هر چیز خالص . (غیاث ). خالص . بی آمیغ.بی غش . بی آلایش . مجرد. صاف . (ناظم الاطباء). ویژه . بحت . صریح . صافی . (یادداشت مرحوم...
محض . [ م َ ] (ع مص ) خالص کردن دوستی و خیرخواهی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دوستی ویژه کردن .(دهار). ویژه کردن دوستی . (تاج الم...
محض . [ م َ ح ِ ] (ع ص ) مرد آزمند و حریص . || شیر خالص . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مَحض .
محض . [ م َ ح َ ] (ع مص ) شیر بی آمیغ نوشیدن . (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مَحض . رجوع به محض شود.
محض /mahz/ معنی ۱. هرچیز خالص که با چیز دیگر آمیخته نشده باشد؛ خالص. ۲. صرف؛ بی‌چون‌وچرا. ۳. [مقابلِ کاربردی] علمی که تنها جنبۀ نظری دارد: شیمی محض. ف...
1-محض (خالص): همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: راوک rāvak (دری) 2-محض (برای، به خاطر). مانند: محض رضای خدا، محض یادآوری و... همتای پارسی این واژه...
به محض: همتای پارسی، اینهاست: تا، همینکه (دری) به محض این که او را دید، تا او را دید، همینکه او را دید. هربه herba (کردی) ***فانکو آدینات 09163657861