محض
نویسه گردانی:
MḤḌ
1-محض (خالص): همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: راوک rāvak (دری) 2-محض (برای، به خاطر). مانند: محض رضای خدا، محض یادآوری و... همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نیود nived (سغدی: niveż). ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
محض . [ م َ ] (ع ص ) هر چیز خالص . (غیاث ). خالص . بی آمیغ.بی غش . بی آلایش . مجرد. صاف . (ناظم الاطباء). ویژه . بحت . صریح . صافی . (یادداشت مرحوم...
محض . [ م َ ] (ع مص ) خالص کردن دوستی و خیرخواهی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دوستی ویژه کردن .(دهار). ویژه کردن دوستی . (تاج الم...
محض . [ م َ ح ِ ] (ع ص ) مرد آزمند و حریص . || شیر خالص . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مَحض .
محض . [ م َ ح َ ] (ع مص ) شیر بی آمیغ نوشیدن . (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مَحض . رجوع به محض شود.
محض /mahz/ معنی ۱. هرچیز خالص که با چیز دیگر آمیخته نشده باشد؛ خالص. ۲. صرف؛ بیچونوچرا. ۳. [مقابلِ کاربردی] علمی که تنها جنبۀ نظری دارد: شیمی محض. ف...
به محض: همتای پارسی، اینهاست: تا، همینکه (دری) به محض این که او را دید، تا او را دید، همینکه او را دید. هربه herba (کردی) ***فانکو آدینات 09163657861
مشاهدهی سیستمانهی پدیدههای طبیعی تنها برای کشف قوانین ناشناختهی مربوط به وقایع؛ مطالعهی علم به تنهایی، که شامل روابط علم با دیگر موضوعات نشود.
...
غایت دروغ، نهایت کذب،دروغی که به هیچ عنوان بن صحت ندارد.
محز. [ م َ ] (ع مص ) مشت زدن بر سینه ٔ کسی . مِحز، نحز، بحز، نهز، لهز، مهز، بهز، لکز، وکز، وهز، لقز، لعز، لبز، لتز، مترادفند. (از تاج العروس ) (منت...
محز. [ م ِ ح َزز ] (ع ص ) مرد درشت کلام . (منتهی الارب ).