اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

میخ

نویسه گردانی: MYḴ
میخ . [ م َ ] (ع مص ) خرامیدن . (منتهی الارب از ماده ٔ م ی خ ). خرامان رفتن . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
میخ . (اِ) وتد. قطعه ٔ کوچک استوانه ای شکل فلزی و یا چوبی که دارای نوکی است تیز، و کلاهکی در سر دیگر دارد و آن را برای استحکام در جایی ف...
میخ خر. [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه حمام بخش جنت آباد شهرستان مشهد، واقع در 48هزارگزی جنوب باختری صالح آباد با 104 تن سکنه . آب آ...
گل میخ . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) نوعی از میخ آهن که سرش پهن میباشد. (آنندراج ). میخ سربزرگ چوبی یا فلزی که بیشتر به دیوار اطاق کوبیده میشود ب...
میخ کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کسی که میخ را بکشد و برآرد. || (اِ مرکب ) آلت کشیدن و برآوردن میخ از جائی یا چیزی . گاز. گازانبر. میخ کن ...
میخ کن . [ ک َ ] (نف مرکب ) میخ کننده . که میخ را از جای خویش بکند. برآرنده ٔ میخ از جای : یابوی ریسمان گسل میخ کن ز من مهمیز کله تیز مطلا ...
رجوع شود به کس مشنگ
میخ را در کوس زنی کردن. کنایه از کوس تنگ.
میخ کوب . (نف مرکب ) میخ کوبنده . که میخ را بر جایی بکوبد. آن که میخ را به جایی بزند. || (اِ مرکب ) آنچه بدان میخ کوبند. چکش . (یادداشت ...
میخ قدم . [ ق َ دَ ] (ص مرکب ) که قدمی چون میخ کوفته بر جایی پا بر جای دارد. || کسی که نمی تواند حرکت کند. (یادداشت لغت نامه ). || لنگ ...
میخ ساز. (نف مرکب ) میخ سازنده . که میخ را بسازد. که میخ درست کند. که ساختن میخ پیشه دارد. (از یادداشت مؤلف ). || سازنده ٔ قالب سکه .
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.