گفتگو درباره واژه گزارش تخلف نانا نویسه گردانی: NANA نانا. (اِخ ) ۞ نَنَّه . (دزی ج 2 ص 632). نام مجسمه ٔ ربةالنوع اِرخ است که در سومر بوده است و آن را «نه نه » هم گفته اند. این مجسمه در حدود 2280 سال ق . م . به دست عیلامی ها - که شهر او را تصرف کردند - به غارت رفت . رجوع به ایران باستان ص 117 شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی نانا نانا. (اِ) پدر و مادر. || گیاهی که نعناع نیز گویند. (ناظم الاطباء). نأناء نأناء. [ ن َءْ] (ع ص ) نَأنَاء، نأناء، نؤنؤ؛ مرد سست و ضعیف .(منتهی الارب ). عاجز ضعیف . (معجم متن اللغة). عاجز جبان . (المنجد) (اقرب الموار... نأناء نأناء.[ ن َءْ ن َءْ ] (ع ص ) نأناء. رجوع به نأناء شود. نعنا نعنا. [ ن َ ] (از ع ،اِ) نوعی از پودنه باشد و اصل آن نعناع است در عربی و پارسیان «ع » آخر را حذف کرده نعنا می گویند ۞ . (برهان قاطع). گیاهی... نعنا (= نعناع) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: اوژاد (سنسکریت: اوشادْهی) پِزور (پارسی دری: پذور) نعنع نعنع. [ ن َ ن َ / ن ُ ن ُ ] (ع اِ) پودینه . (منتهی الارب ). نعناع . پودنه . (دهار). پودینه ٔ باغی . (از بحر الجواهر). رجوع به نعنا و نعناع شود : ... نعنع نعنع. [ ن ُ ن ُ ] (ع ص ) مرد دراز مضطرب خلقت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). || فرج باریک و دراز و فروهشته ... نعنا داغ نعنا داغ . [ ن َ ] (اِ مرکب ) نعناع به روغن سرخ کرده . (یادداشت مؤلف ). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود