اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ناور

نویسه گردانی: NAWR
ناور. [ ] (اِ) گمان میکنم به معنی فرصة و حوض ساحلی است که راهی نیز به دریا دارد و گاه ِ طغیان عظیم کشتیها بدانجا پناه گیرند. (یادداشت مؤلف ) : و شاخ و ساق آن [ درخت عود ] تمامت را پاره کنند و ساق در بعضی ناورهای آب دریا اندازند تا در آن آب هر چوب سست که بدان مختلط بود آب دریا آن را بپوساند و موج که بر آن زند از آن جدا کند وآنچه محکم تر بود آب دیرتر در آن اثر کند، مدت پنج شش ماه بماند تا به مرتبه ای برسد و کسی را اجرت بدهندتا آن را نگاه دارد، از هر پاره که ده من یا پنج من باشد اندکی بازماند به حسب جوهر صلبی که در هر چوب باشد بعضی پاره های کوچک از آن بازماند و چون تجار بازگردند هر یک به ناور خود روند و دام دراندازند مانند آنکه ماهی گیرند تا هرچه در آن ناور باشد از پاره های کوچک و بزرگ تمامت بدان بیرون آید. (فلاحت نامه ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ناور. [ وَ ] (ص ) به معنی ممکن باشد که برابر واجب است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). از لغات ساختگی دساتیر است ...
ناور. [ وُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان الند بخش حومه ٔ شهرستان خوی ، در 78 هزارگزی شمال غربی خوی و 7 هزارگزی شمال راه ارابه رو خان به ملح...
دالان ناور. [ وُ ](اِخ ) نام موضعی است بقفقازیه کنار رود کورا (کر). (تاریخ مغول ص 266). و نیز رجوع به دالان ناوور شود.
نعور. [ ن َ ] (ع اِ) باد سرد که ناگهان در گرما رسد یا عکس آن . || (ص ) عرق نعور؛ رگ که خون جوشد از وی . || نیة نعور؛ قصد دور و دراز. (منته...
چغان ناوور. [ چ َ ] (اِخ ) بنا بنوشته ٔ مؤلف نزهة القلوب ، نام بحیره ای است در ولایت فراهان که در حوالی آن شکارگاه خوبی است .(از نزهة القل...
جغان ناوور. [ ] (اِخ ) بنا به نوشته ٔ تاریخ غازانی ، ناحیه یی بوده است نزدیک فراهان . رجوع به تاریخ غازانی ص 141 شود.
دالان ناوور. (اِخ ) ۞ دالان ناور. نام موضعی بوده است به قفقازیه . رشیدالدین فضل اﷲ در تاریخ غازانی گوید: روز آدینه نهم ربیعالاَّخر سال 6...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.