نبط
نویسه گردانی:
NBṬ
نبط. [ ن َ ] (ع مص ) برآمدن آب از چاه و زمین . نبوط. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نبع. (معجم متن اللغة) (از المنجد). || بسیار شدن آب چاه . (معجم متن اللغة). || برآوردن آب چاه . (منتهی الارب ). خارج کردن آب از چاه . (از معجم متن اللغة) (از المنجد): نبط البئر نبطاً؛ استخرج مأها (المنجد)؛ برآورد آب آن را.(منتهی الارب ). || ظاهر کردن چیزی سپس ِ پنهان بودنش : نبط الشی ٔ؛ اظهره بعد خفاء. (المنجد). || نشر و ظاهر کردن دانش را. (معجم متن اللغة). || (اِ) موت . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). ان النبط قد اتی علینا. (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
نبط. [ ن َ ] (اِخ ) رودباری است در ناحیه ٔ مدینه نزدیک حوراء که در آن معدن سنگ برام است . (منتهی الارب ).
نبط. [ ن َ ب َ ] (ع اِ) آب که نخستین ازقعر چاه برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آبی که نخستین از تک چاه برآید. (ناظم ا...
نبط. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) گروهی از مردم که در بطائح میان عراقین نازل شدند. (منتهی الارب ). نَبَطی و نباطی [ ن َ / ن ِ / ن ُ ] و نَباط، منسوب ب...
نبط.[ ن ُب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ انبط، بمعنی گوسفندی که پهلوها و شکمش سپید است . رجوع به نبطاء و انبط شود.
نبت . [ ن َ ] (ع اِ) گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). نبات . (اقرب الموارد).هرچه بروید. (مهذب ال...
نبت الارز. [ ن َ تُل ْاَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به حب الصنوبر الصغار شود.