اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نحر

نویسه گردانی: NḤR
نحر. [ ن ِ ] (ع ص ) زیرک و ماهر دانا و آزموده کار متقن تیزخاطر بصیر در هر امور. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). حاذق ماهر و بصیر فطن . (از المنجد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
نهر طالوت . [ ن َ رِرِ ] (اِ مرکب ) شراب . (یادداشت مؤلف ) : اشرب علی طرب من نهر طالوت حمراء صافیة فی لون یاقوت .(عقدالفرید ج 8 ص 87) (یادداشت...
نهر رفیعی . [ ن َ رِ رَ ] (اِخ )دهی از دهستان قصبه ٔ نصار بخش معمره ٔ شهرستان آبادان در5500 گزی شمال غربی نهرقصر و 22 هزارگزی جنوب شرقی جاد...
نهرسادات . [ ن َ رِ ] (اِخ ) رجوع به ماجدی شود.
نهر سلامی .[ ن َ رِ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز. در 78 هزارگزی شمال غربی اهواز،در دشت گرمسیری واقع است ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نهر سیحون. رود سیحون که همان سیر دریا است. برای اطلاعات بیشتر، رجوع شود به مقالۀ سیردریا در دانشنامۀ ویکی پدیای فارسی و مقالۀ Syr Darya در دانشنام...
نهر عصفور. [ ن َ رِ ع ُ ] (اِخ ) رجوع به رضاگاهی شود.
نهر سییاب . [ ن َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خیران بخش مرکزی شهرستان خرمشهر، در یکهزارگزی مشرق خرمشهر، در دشت گرمسیری واقع و دارای 1000...
نهر ماجدی . [ ن َ رِ ج ِ ] (اِخ ) رجوع به ماجدی شود.
نهر معاتیج . [ ن َ رِ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قصبه ٔ معمره ٔ بخش قصبه ٔ معمره ٔ شهرستان آبادان ؛ در 3 هزارگزی مشرق نهر قصر و 27 هزارگزی ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.