گفتگو درباره واژه گزارش تخلف نحلةً نویسه گردانی: NḤL نحلةً. [ ن ِ ل َ تَن ْ ] (ع ق ) هبتی . بخششی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). قوله تعالی : و آتوا النساء صدقاتهن نحلةً ۞ ؛ ای فریضة، و قیل دیانة، و قیل اراد هبة. (ناظم الاطبا). رجوع به نحلة [ ن ِ ل َ / ن ُ ل َ ] شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی نحلة نحلة. [ ن َ ل َ ] (ع اِ) یکی منج انگبین . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). واحد نحل است ، یعنی یک کبت انگبین . (ناظم الاطباء). یک زنبور عسل . رجوع ... نحلة نحلة. [ ن ِ ل َ ] (ع اِ) مذهبی که کسی بر خود ببندد و به خود نسبت کند. (ناظم الاطباء). دعوی . (المنجد). دینی که از جانب خدای تعالی نیامده ب... نحلة نحلة. [ ن ِ ل َ / ن ُ ل َ ] (ع مص ) کابین زن دادن بی عوضی و بی طلبی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مهر زن را دادن . (اقرب المو... نحلة نحلة. [ ن ُ ل َ ](ع ، اِمص ، اِ) بخشش . عطا. (غیاث اللغات ). عطا. (مهذب الاسما). || صدقه . (غیاث اللغات ). || باریکی . لاغری . دقت و هزال . نُ... نهلة نهلة. [ ن َ ل َ ] (ع ص ) ابل نهلة؛ شتران نخست بر آب آمده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || (اِ) جرعه . آشام : هرکه شما را یک... نهلة نهلة. [ ن َ هََ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناهل . رجوع به ناهل شود. نحله نحله مکتب فلسفی است. یک نحله زمانی مورد تایید فیلسوفان است که نوآوری در آن وجود داشته باشد. برای گسترش یک نحله فلسفی باید آن نحله مورد نقد و بررسی قرا... نهله نهله . [ ] (اِخ ) جائی است میان کرمان و سیستان . (حدود العالم ) (یادداشت مؤلف ). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود