گفتگو درباره واژه گزارش تخلف نخش نویسه گردانی: NḴŠ نخش . [ن َ خ َ ] (ص ) دراز(؟). (یادداشت مؤلف ) : دعوی کند خدائی و مر هیچ بنده رانتوان که دست گیرد از جوع و از عطش آن پادشاه نیست که دستور او کندبر ناخوشی به مال کسان دست را نخش . سوزنی .دست شاعر نخش بود به صله سوزنی شاعری است دست نخش .سوزنی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه واژه معنی نخش نخش . [ ن َ ] (ع اِ) پاره ای از مال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قسمتی از مال . (از المنجد). || (مص ) لاغر شدن . مهزول شدن . (م... نخش نخش . [ ن َ خ َ ] (ع مص ) کهنه و پوسیده گردیدن اسفل و پائین چیزی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود