اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نزل

نویسه گردانی: NZL
نزل . [ ن َ زَ ] (ع اِ) باران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (المنجد). ج ، انزال .
- سحاب نُزْل و ذونَزَل ؛ کثیرالمطر. (اقرب الموارد).
|| پاکیزگی و بالیدگی زراعت و خوبی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پاکیزگی و بالیدگی کشت . (ناظم الاطباء). || فزونی و برکت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فزونی و برکت طعام . (ناظم الاطباء). ریع. (اقرب الموارد). || فضل و عطاء و برکت : رجل ذونزل ؛ کثیر الفضل و العطاء و البرکة. (المنجد) (اقرب الموارد). || (ص ) مکان نزل ؛ جائی که بیشتر در آن فرودمی آیند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المصباح ). رجوع به نَزِل شود. || (مص ) پاکیزه و بالیده گردیدن کشت . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بالیدن و پاکیزه شدن و نمو کردن زرع . (از اقرب الموارد). || ریع کردن و برکت کردن طعام . (از ذیل اقرب الموارد) (از المصباح ). || زکام زده گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بر اثر اندک بارانی سیل جاری شدن از زمین به سبب سختی آن . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
نزل . [ ن َ ] (ع ص ) مکان نزل ؛واسع بعید. (از ذیل اقرب الموارد از لسان العرب ).
نزل . [ ن َ زِ ] (ع ص ) جائی که اکثر در آنجا فرودآیند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ۞ (از المنجد). || خط نزل...
نزل . [ ن ُ ] (ع اِ) ضیافت و مهمانی که در پیش مهمان گذارند. (غیاث اللغات ). آنچه پیش آینده و مهمان نهند چون فرودآید. (ترجمان علامه ٔ جرجا...
نزل . [ ن ُ زُ ] (ع اِ) آنچه پیش مهمان فرودآینده نهند از طعام و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خوراکی که برای مهمان آماد...
نزل . [ ن ِ ] (ع ص ) فراهم آمده . مجتمع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد).ج ، نزول . || (اِ) در تداول عوا...
به معنی غارت کردن جنسی زنان خانه ای توسط مغولان چه مردان آن خانه حضور داشتند یا حضور نداشتند هم می باشد؛ فرود آمدن مغولان و ورود با زور به خانه ای و ت...
نزل آباد. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قصبه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار، در 15هزارگزی مشرق سبزوار در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 375 تن...
نضل . [ ن َ ] (ع مص ) چیره شدن بر کسی در تیراندازی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). کسی راغلبه کردن به تیر اندا...
نضل . [ ن َ ض َ ] (ع مص ) لاغر و نزار گردیدن ستور و بی تاب و مانده شدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). لاغر و رنجور و مانده ش...
نذل . [ ن َ ] (ع ص ) فرومایه . ناکس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خسیس از مردم . (از اقرب الموارد). خوار. حقیر. (منتهی الارب ) (آن...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.