اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نسار

نویسه گردانی: NSAR
نسار. [ ن ِ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) روزی است از روزهای معروف عرب . (مرصع). نام جبال کوچکی است در عربستان یا آبی است بنی عامر را که در آنجا میان بنی ضبه و بنی تمیم جنگی واقع شد. (از مجمع الامثال میدانی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
نثار. [ ن ِ ] (اِخ ) محمد (میرزا...) شیرازی ، متخلص به نثار. از شاعران متأخر است ، در اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم هجری میزیسته و ب...
نثار. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا از شهرستان نهاوند،در 15 هزارگزی جنوب شرقی شهر نهاوند و دوهزارگزی جنوب جاده ٔ شوسه ٔ نهاوند به مل...
نثار. [ ن ُ ] (ع اِ) آنچه نریزد از هر چیزی و پراکنده شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آنچه از زر و گوهر که پاشیده شود. (غیاث اللغات ...
نثار. [ ن ِ ] (ع اِ) پراکندنی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه نثار شود در عروسی برای حاضران از کعک وخبیص . (از اقرب الموارد). پولی که ...
جان نثار. [ جان ْ ن ِ ] (ص مرکب ) کسی که جان را فدای دیگری کند. فدوی . بنده . (ناظم الاطباء). || چاکر. این بنده .
نثار شدن . [ ن ِ ش ُ دَ ](مص مرکب ) افشانده شدن . (ناظم الاطباء) : ای دریغا اشک من دریا بُدی تا نثار دلبر زیبا شدی . مولوی .- جواهرنثار تحقیق ...
نثار کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افشاندن . پراکنده کردن . (ناظم الاطباء). شاباش کردن . پراکندن . بیفشاندن : بزرگان زابل ورا گشته یاربه ش...
نصار پاشا. [ ن َص ْ صا ] (اِخ ) (الَ ...) محمد، بای محبوب تونس است ، به سال 1885 م . ولادت یافت و در 1906 به سلطنت رسید وتا سال وفاتش (1922...
قیمه نثار غذایی اصالتا قزوینی است. این غذا با برنج، گوشت، زعفران، خلال بادام و پسته، زرشک، پیاز داغ و ... درست می‌شود. قیمه به معنی خورش که با گوشت ...
نثار بردن . [ ن ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) هدیه آوردن . پیشکی بردن . پیشکش کردن : نخست از همه کس که بُد نامدارجهان پهلوان برد پیشش نثار.اسدی .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.